مرمد. [ م ُ م َ / م ُ م َدد ] ( ع ص ) رجل مرمد؛ مرد بیمار چشم. ( منتهی الارب ).رمد کرده شده. ( غیاث ). آنکه در چشم او رمد باشد. ( از اقرب الموارد ). أرمد. مبتلا به رمد. دردگین چشم.
- نامرمد؛ مقابل مرمد:
مادِح خورشید مداح خود است
که دو چشمم روشن و نامرمد است.مولوی.
مرمد. [ م ُ رَم ْ م َ ]( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترمید. رجوع به ترمید شود. بریان کرده در خاکستر گرم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خاکسترآلود. ( منتهی الارب ).
(مُ مَ ) [ ع. ] (ص. ) کسی که چشم درد دارد.
کسی که چشمش درد می کند.
( اسم و صفت ) ۱- چشم دردناک مقابل نامردمد: مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامرمد است ( مثنوی ) ۲ - کسی که بدرد چشم مبتلاست.
بریان کرده در خاکستر گرم
کسی که چشم درد دارد.
💡 رغم حسودان دین کوری دیو لعین کحل دل و دیده در چشم مرمد رسید
💡 تو گوئی اینکه نداریم چشم و گر داریم هم از سلاق و سبل مرمدست و نابیناست
💡 در پیش آفتاب به بینائی نتوان گشود دیده مرمد را
💡 « مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامرمد است