کلمه مرفه در زبان فارسی به معنای فردی است که در شرایط آسایش و رفاه به سر میبرد. این واژه به کسانی اشاره دارد که از نظر مالی و اجتماعی در وضعیت مطلوبی قرار دارند و نیازهای اولیه و همچنین خواستههای ثانویه آنها به آسانی تأمین میشود. به عبارت دیگر، مرفه بودن به معنای داشتن امکانات و منابع کافی برای زندگی راحت و بیدغدغه است. این افراد معمولاً از نظر مالی در جایگاه خوبی قرار دارند و میتوانند از امکانات مختلفی مثل آموزش، سلامت و تفریحات بهرهمند شوند. در واقع، زندگی مرفه به آنها این امکان را میدهد که به راحتی به اهداف و آرزوهای خود برسند و از زندگی لذت بیشتری ببرند.
مرفه
لغت نامه دهخدا
مرفه. [ م ُ رَف ْ ف َ ه ْ ] ( ع ص ) نعت مفعولی ازترفیه. رجوع به ترفیه شود. || برآسوده و تن آسان. ( آنندراج ). آسوده و راحت و با استراحت و خشنود و خوشدل و سعادتمند و برخوردار. ( ناظم الاطباء ). فراخ زیست در رفاه و آسودگی: چنان سازم که موضع ایشان را معین شود تا آنجا ساکن گردند و مرفه و آسوده روزگار گذارند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 795 ).
تنم شد مرفه ز رنج عمل
که آنگه ز دشمن مرفه نبود.مسعودسعد.از روان شرع را متابع شو
پس مرفه به کام دل بغنو.سنائی.تا خلایق روی زمین آسوده و مرفه پشت به دیوار امن و فراغ آوردند. ( کلیله و دمنه ). اگر رغبت نمائی در خدمت من ایمن و مرفه باشی. ( کلیله و دمنه ).نوح در اوسط مملکت مرفه نشسته و ارتفاعات خراسان برمغازف و ملاهی و ملاذ و شهوات صرف میکند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
هر طرف در وی یکی چشمه روان
اندران حیوان مرفه در امان.مولوی.- مرفه احوال؛ آسوده و فراخ زندگانی. تن آسان. ( ناظم الاطباء ).
- مرفه البال؛ آسوده خاطر. تن آسان. ( ناظم الاطباء ).
- مرفه الحال؛ آسوده. آسوده خاطر. آسوده حال و خوش معاش. ( غیاث ) فراخ عیش. باآسایش. آسوده. آسوده حال. تن آسان: اهالی چون قوم و قبیله مرفه الحال فارغ البال از آن مناص خاص یافتند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 65 ). و پیوسته آسوده و مرفه الحال و آزاد و فارغ البال. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 142 ). تا ایشان مرفه الحال و فارغ البال در این طرف مقیم شدند. ( تاریخ قم ص 5 ). طرح؛ مرفه الحال شدن. رجل عاض؛ مرد نیک مرفه الحال. ( از منتهی الارب ).
- مرفه الخاطر؛ مرفه الحال مرفه البال. آسوده خاطر. تن آسان. ( ناظم الاطباء ).
- مرفه حال؛ مرفه الحال. آسوده. تن آسان. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (قید ) با آسایش.
فرهنگ فارسی
( اسم ) رفاه یافته آسایش داده شده راحت و آسوده: رعایا که ودایع آفریدگارند مرفه و آسوده خاطر توانند زیست. جمع: مرفهین.
ویکی واژه
آسوده، در رفاه و آسایش.
جمله سازی با مرفه
معنی آن چو موی و زاندیشه خاطر مستمع مرفه بود
روی سوی حضرت آورده مرفه دوستکام یسر دولت بر یسار و یمن ملت بر یمین