محسن

بهترین نامی که والدین می‌توانند برای پسر خود انتخاب کنند، محسن است. این نام از اسامی الهی به معنای نیکوکار و کسی که کارهای نیک انجام می‌دهد، به شمار می‌آید و در میان 50 نام برتر از نظر آمار ثبت احوال قرار دارد. معمولاً افرادی که نامشان محسن است، به شدت مهربان، نیکوکار، دلرحم و فداکار هستند و ویژگی‌های مثبت دیگری نیز در خود دارند. این کلمه به عنوان یک اسم خاص در زبان فارسی، قواعد و نکات نگارشی خاصی دارد. این نام مردانه در فرهنگ ایران به معنای نیکوکار و نیکو عمل نیز اشاره دارد.

لغت نامه دهخدا

محسن. [ م ُ ح َس ْ س ِ ] ( ع ص ) آراینده. || نیکوئی کننده. ( از منتهی الارب ). کسی که به لیاقت کاری میکند. ( ناظم الاطباء ).
محسن. [ م ُ ح َس ْ س َ] ( ع ص ) تحسین شده. آراسته شده. نیکوشده. || وجه محسن، روی خوب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
محسن. [ م َ س َ ] ( ع اِ ) واحد محاسن. یکی محاسن. یعنی جای خوب و نیکو از بدن. ( منتهی الارب ). رجوع به محاسن شود.
محسن. [ م ُ س ِ ] ( ع ص ) نیکی کننده. ( منتهی الارب ). آنکه نیکی و احسان میکند. ( ناظم الاطباء ). نیکوکار. احسان کننده. نیکوکردار. مقابل مسی:
عالم و عادل تر اهل وجود
محسن و مکرم تر ابنای جود.نظامی.باشدی کفران نعمت در مثال
که کنی با محسن خود تو جدال.مولوی.که می برد به خداوند منعم محسن
پیام بنده نعمت شناس شکرگزار.سعدی.|| آنکه به خوبی میداند. || آنکه بر پشته بلند می نشیند.( از منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ).
محسن. [ م ُ س ِ ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
محسن. [ م ُ س ِ ] ( اِخ ) رجوع به فیض کاشانی ملامحسن شود.
محسن. [م ُ س ِ ] ( اِخ ) رجوع به قاضی نوخی علی بن محسن شود.
محسن. [ م ُ ح َس ْ س ِ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن هلال بن زهرون الصابئی بن اسحاق، مکنی به ابوعلی. پدر هلال بن المحسن صائبی ادیب مشهور است. مردی ادیب و دانشمند بود و ازمحضر استادانی چون ابوسعید سیرافی، ابوعلی فارسی، ابوعبیداﷲ مرزبانی بهره برد و در هشتم ماه محرم 401 هَ. ق. به کیش پدرش ( دین صائبی ) درگذشت و او را به مناسبت خال سرخ رنگی که به صورت داشت «صاحب الشامه » می خواندند. از بین فرزندان او غیر از هلال که از پدر مرتبه ای بلندتر داشته است میتوان ابوسعید سنان و ابوالعلاء صاعد را نام برد. ابوسعید در حیات پدر درگذشت. ( از معجم الادباء چ مصر ج 17 ص 81 ). رجوع به تتمه صوان الحکمه ص 7 و عیون الانباء و ریحانةالادب ج 2 ص 415 شود.
محسن. [ م ُ ح َس ْ س ِ ] ( اِخ ) ابن ابوالحسن علی بن محمدبن الفرات ( پدرش وزیر مقتدر خلیفه بود به سال 296 هَ. ق. ). مردی قسی و ظالم و بدکردار و به خبیث بن طیب معروف بود و به اتهام قرمطی بودن بقتل رسید. ( از خاندان نوبختی مرحوم اقبال ص 99، 100، 219، 223، 224 ).

فرهنگ معین

(مُ س ) [ ع. ] (اِفا. ) نیکوکار.
(مُ سَ ) [ ع. ] (اِمف. ) احسان شده. ج. محسنین.
(مُ حَ سَّ ) [ ع. ] (اِمف. ) ۱ - نیکوساخته، زینت داده. ۲ - تحسین شده.

فرهنگ عمید

۱. نیکویی کننده، نیکو کار.
۲. از نام های خداوند.

فرهنگ فارسی

( فیض ) ملامحسن محمد بن شاه ملقب به محسن و معروف به ملا محسن فیض کاشانی از اجله علمای امامیه قرن یازدهم هجری قمری و عهد شاه عباس دوم صفوی است که در فقه و حدیث و تفسیر و حکمت و ادب و علوم عقلی و نقلی متبحر و استاد بوده است. وی در قم اقامت داشت لیکن برای تحصیل به شیراز مسافرت نموده علوم شرعی را از سید ماجد و علوم عقلی را از ملاصدرا و میرداماد دریافته و با دختر ملاصدرا نیز ازدواج کرد. آثارش متجاوز از ۱۲٠ میباشد و از میدان آنها میتوان: مثنوی آب زلال ابواب الجنان الاستقلالیه اصول العقاید اصول المعارف الامالی انوار الحکمه الشافی حاشیه صحیفه سجادیه شراب طهور من لایحضره التقویم الوافی نقدالاصول الفقهیه نوادر الاخبار و الصافی را نام برد. وفاتش در سال ۱٠۹۱ ه.ق. در کاشان اتفاق افتاد و همانجا مدفون است.
نیکویی کننده، نیکوکار
( اسم ) ۱ - نیکو ساخته زینت داده. ۲ - تحسین شده.
از رجال دوره مشروطه بود

فرهنگ اسم ها

اسم: محسن (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mohsen) (فارسی: محسن) (انگلیسی: mohsen)
معنی: تحسین شده، نیکو کردار، از نام های پروردگار، ( در قدیم ) نیکوکار، احسان کننده، از نام ها و صفات خداوند، ( اَعلام ) ) نام فرزند علی ابن ابی طالب ( ع )، ) نام فرزند امام هفتم شیعیان امام موسی الکاظم ( ع )، از نامهای خداوند

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُحْسِنٌ: نیکوکار
ریشه کلمه:
حسن (۱۹۴ بار)
«مُحْسِن» از مادّه «إِحسان» در اینجا به معنای مؤمن و مطیع فرمان خدا است، و چه احسان و نیکوکاری از این برتر تصور می شود؟

ویکی واژه

احسان شده.
محسنین.
نیکوکار.
نیکوساخته، زینت داده.
تحسین شده.

جمله سازی با محسن

💡 بلبلا بر منبر گلبن بگو هست محسن درخور احسان بلی

💡 هدیهٔ شاعر چه باشد شعر نو پیش محسن آرد و بنهد گرو

💡 باشد آن کفران نعمت در مثال که کنی با محسن خود تو جدال