متنبه

کلمه‌ی «متنبه» در فارسی و عربی به معنای آگاه، هوشیار، بیدار و متوجه شدن به چیزی است. این واژه از ریشه «نَبَّهَ» گرفته شده و اشاره به کسی دارد که از خطا، اشتباه یا خطر آگاه شده و به خود آمده است. در متون ادبی و اخلاقی، «متنبه» به فردی گفته می‌شود که بعد از تجربه یا مشاهده یک حادثه، عبرت گرفته و ذهن و قلبش نسبت به حقیقت یا حقیقت‌های اخلاقی و دینی هشیار شده است. معنای آن هم می‌تواند هوشیار، بیدار، متوجه و عبرت‌آموز باشد. در قرآن و احادیث، انسان متنبه کسی است که با تدبر و تفکر در زندگی و آموزه‌های دینی، راه درست را تشخیص داده و از خطاهای گذشته پرهیز می‌کند. همچنین، «متنبه» می‌تواند به کسی اشاره داشته باشد که به حقیقت مسائل و حقایق جهان هستی پی برده و از آن درس گرفته است. کاربرد این واژه در ادبیات فارسی و عربی برای تأکید بر آگاهی، بیداری فکری و اخلاقی رایج است.

لغت نامه دهخدا

متنبه. [ م ُت َ ن َب ْ ب ِه ْ ] ( ع ص ) خبردار و آگاه. ( غیاث ). بیدارو هوشیار و آگاه و خبردار. ( ناظم الاطباء ). آگاه شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ).
- متنبه ساختن؛ آگاه کردن. خبردار کردن: هرگاه حضرت شاه از این حکایت تحاشی مینماید او را متنبه سازد. ( عالم آرا چ امیرکبیر ص 216 ).
- متنبه شدن؛ با خبر شدن. آگاه شدن: و می گفتند که الیسع بدین سخنان میخواهد که شما را بفریبد ایشان متنبه نشدند. ( تاریخ قم 103 ).
|| بیدار و هوشیار شونده. ( آنندراج ). بیدار شده از خواب و هوشیار شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تنبه شود. || تأدیب کننده و تنبیه کننده. || یادآوری کننده. در خاطر آورنده. || کسی که پند میگیرد و نصیحت می پذیرد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ تَ نَ بِّ ) [ ع. ] (اِفا. ) بیدار، آگاه، تنبیه شده.

فرهنگ عمید

۱. آگاه، هوشیار.
۲. [قدیمی] بیدارشده ازخواب، بیدار.

فرهنگ فارسی

بیدارشده ازخواب، بیدار، آگاه وهوشیار
۱ - ( اسم ) بیدار شونده از خواب. ۲ - ( صفت ) بیدار. ۳ - هوشیار جمع: متنبهین.

جمله سازی با متنبه

و مخفی نماند که آنچه مذکور شد از مدح تواضع و فروتنی، نسبت به کسانی است که متکبر نباشند اما کسی که متکبر باشد، بهتر آن است که تواضع او را نکنند، زیرا که فروتنی و ذلت از برای کسی که متکبر باشد موجب پستی و ذلت خود است و باعث گمراهی آن متکبر، و زیادتی تکبر او می شود و بسا باشد که اگر مردم تواضع او را نکنند و بر او تکبر کنند متنبه شود و تکبر را ترک کند.
متنبه شدم و قصد عنانش کردم بخت آنجا به من و پایهٔ من کرد نگاه
بیداد کیش من متنبه نمی‌شود وحشی من این ندای عبث چند دردهم