مترصد

کلمه مترصد در زبان فارسی به معنای منتظر و در حال انتظار است. این واژه به عنوان اسم فاعل از فعل ترصد، به معنای انتظار کشیدن یا مراقبت کردن شکل گرفته است. معمولاً به عنوان صفت یا اسم فاعل به کار می‌رود. مترصدان به دقت شرایط را زیر نظر داشتند. این کلمه می‌تواند به صورت مستقل یا در ترکیب با دیگر واژه‌ها استفاده شود. لازم است به قواعد هم‌نوشتاری و ارجاع به کلمه در جملات توجه شود. به طور کلی، این واژه در حالت مفرد و مذکر به کار می‌رود، اما در صورت نیاز به اشاره به مؤنث یا جمع، می‌توان از عبارات مترصدان (جمع) یا مترصدانی (مؤنث) استفاده کرد. در برخی متون ممکن است به جای آن از واژه‌های دیگری مانند منتظر یا مراقب بهره گرفته شود. انتخاب واژه باید با توجه به لحن و موضوع خاص متن انجام شود.

لغت نامه دهخدا

مترصد. [ م ُ ت َ رَص ْ ص ِ ] ( ع ص ) امیدوار و چشم داشت دارنده. ( آنندراج ) ( غیاث ). منتظر. ( دهار ). انتظار کشنده. منتظر و نگران. چشم براه و بیدار. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ): در اثناء این حال ابوالحسن سیمجور از سیستان باز گشته و بی اجازت حضرت به خراسان آمده و مترصد فتنه و تشویش نشسته. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 77 ). مترصد آن که بوقت صبح محذور واقع شود و حادثه نازل گردد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 96 ). خویشتن بدارالملک بلخ رفت و منتظر و مترصد وصول مدد بنشست. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 259 ). در طلبش متلهف بود و پویان و مترصد و جویان. ( گلستان ). یکی از ملوک عجم شنیدم که متعلقان را همی گفت که مرسوم فلان را چنانکه هست مضاعف کنید که ملازم درگاه است و مترصد فرمان. ( گلستان ).

فرهنگ معین

(مُ تَ رَ صِّ ) [ ع. ] (اِفا. ) چشم به راه، منتظر.

فرهنگ عمید

چشم به راه، منتظر.

فرهنگ فارسی

چشم براه، منتظر، انتظاردارنده
( اسم ) ۱ - انتظار دارنده منتظر امیدوار: درین صورت مترصد و مستعد امر تقدیر میباشم. ۲ - کمین کننده در کمین جمع: مترصدین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم