مات

مات یعنی سرگشته و این مفهوم هم در عرصه شطرنج، بازی‌ای که به عنوان نماد استراتژی و تفکر عمیق شناخته می‌شود، گاهی اوقات احساساتی همچون سرگشتگی و حیرت به سراغ بازیکنان می‌آید. این احساسات می‌توانند ناشی از پیچیدگی‌های حرکات و موقعیت‌های مختلف روی صفحه شطرنج باشند، به گونه‌ای که بازیکن را در وضعیتی مبهوت و سرگردان قرار می‌دهند. در این شرایط، ذهن فرد به دنبال یافتن بهترین راهکارها و استراتژی‌هاست، اما به دلیل فشارهای روانی و دشواری‌های موجود، ممکن است توانایی تفکر منطقی او کاهش یابد. در این حالت، بازیکن احساس بی‌برقی و کدری می‌کند، گویی باید در تاریکی و بی‌جلا بودن، مسیر خود را پیدا کند. این وضعیت نه تنها می‌تواند به عملکرد ضعیف منجر شود، بلکه بر روحیه و اعتماد به نفس بازیکن نیز تأثیر منفی می‌گذارد. در واقع، جمع‌آوری افکار و تحلیل موقعیت‌ها در چنین شرایطی به مراتب دشوارتر از روزهای عادی است، و فرد با صدها احتمال و سدگان گزینه روبرو می‌شود که انتخاب از بین آن‌ها نیاز به دقت و تمرکز بالایی دارد. بنابراین، در چنین لحظاتی، حفظ آرامش و توانایی مدیریت احساسات از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، تا بازیکن بتواند بر ناملایمات غلبه کرده و به بهترین نحو ممکن به بازی ادامه دهد.

لغت نامه دهخدا

( مآت ) مآت. [ م ِ ] ( ع عدد، اِ ) صدها. ( غیاث )( آنندراج ). ج ِ مائة. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). صدگان. ( التفهیم، یادداشت ایضاً ). مئات. سدگان. در حساب، ده دهگان ( عشرا ) یعنی ده واحد از مرتبه دوم تشکیل یک سده یا یک واحد از مرتبه سوم را میدهد و اعداد یکصد، دوصد، سه صد، چهارصد... نهصد را که مرتبه سوم یا مرتبه سدگان ( مآت ) را می سازند مرتباً به نامهای صد، دویست، سیصد، چهارصد، پانصد، ششصد، هفتصد، هشتصد، نهصد میخوانیم. برای نامیدن اعداد واقع میان دوسدگان ( مآت ) پیاپی مانند سیصدوچهارصد اول نام سدگان کوچکتر را گویند و در پی آن نام دهگان ( عشرات ) و یکان ( آحاد ) لازم آورند مثلاً سیصدویک و سیصدودو و سیصدوشصت وپنج. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع ماده قبل شود.
مات. ( ص، اِ ) به اصطلاح شطرنج بازان، گرفتار و مقید شدن شاه شطرنج است. ظاهراً لفظ مات در اصل صیغه ماضی بوده است به فتح تاء فوقانی از موت؛ حالا به کثرت استعمال تای آنرا موقوف خوانند. ( غیاث ) ( آنندراج ). گرفتاری شاه شطرنج. ( ناظم الاطباء ). باختن در بازی شطرنج که شاه از حرکت بازماند.

فرهنگ معین

(ص. ) ۱ - حیران، سرگشته. ۲ - (اِ. ) وضعیتی در بازی شطرنج که شاه قادر به هیچ حرکتی نیست و بازی به اتمام می رسد.
(ص. ) تار، کدر.

فرهنگ عمید

( مآت ) = مائه
۱. سرگردان، حیران، مبهوت، سرگشته.
۲. (اسم ) (ورزش ) در شطرنج، حالتی که در آن مهرۀ شاه گرفتار شود و راه گریز نداشته باشد.
ویژگی آنچه تنها بخشی از نور مرئی را از خود عبور می دهد، کدر.

فرهنگ فارسی

سرگشته در عرصه شطرنج، سرگردان، حیران، مبهوت، سرگشته، بی برق، بی جلا، تار، کدر، جمع مائه، صدها، سدگان
( صفت ) تیره تار کدر بی جلا.
از مصدر موت مردن

فرهنگستان زبان و ادب

{matte, flat} [مهندسی بسپار علوم و فنّاورى رنگ] ویژگی سطحی که برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ صفر تا ده و در زاویۀ 85 درجه در گسترۀ صفر تا پانزده قرار دارد

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَّاتَ: مُرد
معنی مِئَةٍ: صد(100)
ریشه کلمه:
موت (۱۶۵ بار)

ویکی واژه

حیران، سرگشته، مبهوت، متعجب.
وضعیتی در بازی شطرنج که تمام مهره ها قادر به هیچ حرکتی نیستن و بازی به اتمام می‌رسد.
(شطرنج): باخت در شطرنج
تیره، کدر، بی‌برق، بی‌جلا.

جملاتی از کلمه مات

تا که این میگفت حق دادش نجات از ممات او برون آمد حیات
شمع آمد و گفت: چون گرفتم کم خویش باری بکنم به کام دل ماتمِ خویش
تا بیابی جز این حیات حیات کاین بود پیش آن حیات ممات
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم