لیمه

لیمه به معنای چرک و کثیفی است و در ادامه به کفش‌های چرکین ساخته شده از چرم خام اشاره دارد. در تاریخ، نام یکی از یاران اسکندر مقدونی، کنت کورث، به عنوان یک شخصیت مهم ذکر شده است. همچنین، این واژه به یک دژ در کوه‌های صبر یمن اشاره دارد که به عنوان یک مکان استراتژیک و مهم در زمان خود شناخته می‌ شده است. این دژ به دلیل موقعیت جغرافیایی و ویژگی‌های خاصش، نقش مهمی در تاریخ منطقه ایفا کرده و به عنوان یک نماد از قدرت و نفوذ در آن زمان به شمار می‌رفته است. به طور کلی، این واژه و مفاهیم مرتبط با آن نشان‌دهنده ترکیبی از تاریخ، جغرافیا و فرهنگ در دوران باستان است.

لغت نامه دهخدا

( لیمة ) لیمة. [ ] ( اِخ ) حصنی است در کوه های صبر به یمن از اعمال تعز. ( از معجم البلدان ). || دهی است به ساحل دریای عمان. ( منتهی الارب ).
لیمه. [ ] ( اِ ) چرک. ( آنندراج ).
- لیمه گوش؛ چرک گوش. ( آنندراج ).
|| کفش چرکناک از چرم دباغت ناکرده. ( آنندراج ).
لیمه. [ م ِ ] ( اِخ ) از یاران اسکندر مقدونی. کنت کورث نام وی را تیمه نوشته است. ( ایران باستان ج 2 ص 1838 ).

فرهنگ معین

(م یا مَ ) ۱ - چرک. ۲ - کفش چرمین از چرم دباغت ناکرده.

جملاتی از کلمه لیمه

نخست باید که مومن علم را بداند که چیست تا چون بشناسدش طلب تواندش کردن مرو را که هر که چیزیرا نشناسد هرگز بدو نرسد.پس گویم که علی اندر یافتن چیزهاست، چنانکه آن چیزهاست و اندر یابنده چیزها چنانکه هست عقل است و علم اندر گوهر عقل است و گواهی عقل کلیمه باریست سبحانه و تعالی که همه روحانیان و جسمانیان زیر اوست و هر چه زیر علم نیاید مرورا هست

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم