لباسات

لغت نامه دهخدا

لباسات. [ ل ِ ] ( ع اِ ) ج ِ لباس. || کنایه از تملق و چاپلوسی است. ( غیاث ):
سخن آموز که تا پند نگیری ز سخن
پند را باز ندانی ز لباسات و فریب.ناصرخسرو. || مکر و تزویر و خدعه و دوروئی:
شاها ز تو غوری بلباسات بجست
ماننده جوژه از کف خات بجست
از اسب پیاده گشت و رخ پنهان کرد
پیلان بتو شاه داد و از مات بجست.فردوس مطربه ( از تاریخ جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - مکر، حیله. ۲ - تملق، چاپلوسی.

فرهنگ عمید

مکر، حیله، حیله گری ها: سخن آموز که تا پند نگیری ز سخن / پند را باز ندانی ز لباسات و فریب (ناصرخسرو: ۵۲۱ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- مکر حیله: سخن آموز که تا پند نگیری ز سخن پند را باز ندانی ز لباسات و فریب. ( ناصر خسرو. ۲ ) ۴۲- تملق چاپلوسی.

ویکی واژه

مکر، حیله.
تملق، چاپلوسی.

جمله سازی با لباسات

ای سوز نیک چون پسر خواجه کلاخی با زرق و لباسات و فسون و در ودوزی
جیوب لباسات همچون مشارق چو اذیال کآمد بپوشش مغارب
اگر سرای لباساتیان خرابات است مرا میان خراباتیان لباسات است
دست به هم بر زد و ناگه به شوق ز‌آن همه شب دوش لباسات کرد
زمانی با غریبان نرد بازم زمانی گرد سازم با لباسات