عبدالصمد

عبدالصمد یکی از نام‌های رایج در میان مردان ایرانی است و معنای آن به صورت بنده خداوند بی‌نیاز تفسیر می‌شود. این نام نشان‌دهنده وابستگی به خداوندی است که از هر نیازی بی‌نیاز است و به نوعی تواضع و بندگی را در خود جای داده است. همچنین، عبدالصمد به عنوان یکی از شخصیت‌ها نیز شناخته می‌شود که می‌تواند در تاریخ و فرهنگ ایران جایگاه ویژه‌ای داشته باشد. این نام به خوبی نمایانگر اعتقادات مذهبی و فرهنگی مردم ایران است و نشان‌دهنده ارتباط عمیق آن‌ها با معانی معنوی و الهی می‌باشد. در واقع، عبدالصمد نه تنها یک نام، بلکه نمادی از احترام و عشق به خداوند است که در زندگی روزمره و فرهنگ مردم ایران مشهود است.

لغت نامه دهخدا

عبدالصمد. [ ع َ دُص ْ ص َ م َ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن الخلیل البغدادی. وی یکی از چهل تن مشایخ است که شهید اول از آنان روایت کند. از تألیفات اوست: الاکسیر فی التفسیر. مختصر رموز الکنوز. عیون العین فی الاربعین. کمال الاَّمال فی بیان حال المآل. زین القصص فی تفسیر احسن القصص ( در تفسیر سوره یوسف ). ( از روضات الجنات ص 1440 ).
عبدالصمد. [ ع َ دُص ْ ص َ م َ ] ( اِخ ) ابن عبدالوهاب بن الحسن بن محمدبن عساکر الدمشقی ثم المکی. رجوع به ابن عساکر ابوالیمن امین الدین عبدالصمد و نیز رجوع به الاعلام زرکلی شود.
عبدالصمد. [ ع َ دُص ْ ص َ م َ ]( اِخ ) ابی عبداﷲ با کثیرالیمنی. وی شاعر و کاتب انشاء سلطان عمربن بدر بود. او را دیوانی است. وی به سال 1025 هَ. ق. به الشحر درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالصمد. [ ع َ دُص ْ ص َ م َ ] ( اِخ ) ابن علی بن عبداﷲبن عباس. وی عم منصور و به سال 147 هَ. ق. عامل او به مکه و طائف بود سپس ولایت مدینه یافت و به سال 159هَ. ق.المهدی او را عزل کرد و به سال 162 هَ. ق. وی را ولایت جزیره داد و در 163 او را دیگر بار معزول ساخت وتا سال 166 به زندان افکند. وی به سال 104 هَ. ق. متولد و در 185 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالصمد. [ ع َ دُص ْ ص َ م َ ] ( اِخ ) ابن المعدل بن غیلان از شعراء دولت عباسی است و شاعری هجاگوی بود. مولد و منشاء او بصره بود. و به سال 240 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ). و رجوع به ابن المعدل شود.
عبدالصمد. [ ع َ دُص ْ ص َ م َ ] ( اِخ ) ابن منصوربن الحسن بن بابک. رجوع به ابن بابک عبدالصمد در این لغت نامه و الاعلام زرکلی شود.
عبدالصمد. [ ع َ دُص ْ ص َ م َ ] ( اِخ ) بدخشی در هراة به امر سلطان ابوسعید تاریخ او میگفته و از شعرای عصر او بود. از اشعار اوست:
ز ماهی هیاهوی تا ماه بود
سر آوازشان جانم اﷲ بود.( از مجالس النفائس ص 210 ).

فرهنگ فارسی

همدانی از فقهائ و لغویان و حکما و متکلمان و از شاگردان بهبهانی و صاحب ریاض المسائل بود از تالیفات او است: کتابی بزرگ در لغت که ناقص مانده وی بسال ۱۲۱۶ بکربلا درگذشت

فرهنگ اسم ها

اسم: عبدالصمد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: abdolsamad) (فارسی: عبدالصمد) (انگلیسی: abdolsamad)
معنی: بنده پروردگار بی نیاز، بنده ی خدای بی نیاز، ( اَعلام ) ) عبدالصمد بن ابراهیم، ابواحمد فارسی حصری [، میلادی] محدث، مقری، معروف به قاری الحدیث اهل تبریز، وی در مکه دانش آموخت و در بغداد سکونت گزید و در همین شهر درگذشت، آثار او: اسباب العجائب، مختصر حِرز الاَمانی، ازشاطبی، الاکسیر فی التَّفسیر، اربعون حدیثاً، مختصر تفسیر الرّسعَنی، ) عبدالصمد شیرازی [، ] ملقب به شیرین قلم، نقاش ایرانی و از پدید آورندگان مکتب هندو ایرانی، پس از یادگیری نقاشی در شیراز به جمع هنرمندان تبریز ملحق شد و رابطه ی نزدیکی با میر سیدعلی برقرار کرد و به درخواست همایون شاه با جمعی از هنرمندان به هند مهاجرت کرد، در آنجا با همکاری میر سیدعلی و هنرمندان هندی کارگاه هنری همایون شاه را در دهلی دایر کرد و شاگردانی را تربیت کرد، در تصویرگری کتاب بزرگ حمزه نامه که شامل تصویر روی پارچه است شرکت داشت، از آثار اوست: مرد عمامه به سر سوار بر اسب، مجنون در میان وحوش، و دستگیری ابوالمعالی، ) عبدالصمد بن عبدالله علوی، شمس الدین [زنده قمری] متکلم از آثار او: الجوهرةالخالصة عن الشّوائب فِی العقائد المتقدّمة علی جمیع المذاهب، ) عبدالصمد بن فقیه [زنده ] ادیب و صوفی مؤلف کتاب اَنیس المتَّقین در تصوف، ) عبدالصمد قرطبی [، قمری] محدث و فقیه و قاضی مالک اندلسی از آثار او: مختصر فی الشروط والاحکام، ) عبدالصمد مصری [ قمری] محدث، مؤلف الجواهرالسَّنِیَّة فی النسیة و الکرامات الاحمدیّة، ) عبدالصمد همدانی [ میلادی] فقیه امامی، عابد و زاهد، مجاور کربلای معلّی و مقتول در همان شهر در سال از آثار او: تجرالمعارف، به فارسی در لغت

جملاتی از کلمه عبدالصمد

مگر عبدالصمد خوانند قومش بیکسانست بیداری و نومش
به شیخ عبدالصمد آن نجم ثاقب محمد عابد والا مناقب
احمد عبدالصمد ستاده ببالینش گریه کنان بود همچو ابر به نیسان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال عشق فال عشق فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال چوب فال چوب