سفر

سفر

این واژه به معنای جابه‌جایی افراد از یک مکان به مکان دیگر به هر دلیلی و برای هر مدت زمانی است. این جابه‌جایی می‌تواند با استفاده از وسایل حمل و نقل یا بدون آن انجام شود. تاریخ سفر به دوران باستان برمی‌گردد، زمانی که ثروتمندان یونانی و رومی برای تفریح به ویلاها و خانه‌های تابستانی خود در شهرهایی مانند پمپئی و بای می‌رفتند. امروزه این واژه با استفاده از دوچرخه، موتورسیکلت، خودرو، هواپیما، قطار، کشتی (قایق) و دیگر وسایل نقلیه انجام می‌شود. تجربه این مفهوم در دوران جوانی معمولاً به یاد ماندنی است. به طور ساده به معنای حرکت از یک نقطه به نقطه‌ای دیگر است. اما اینکه فاصله بین این دو نقطه چقدر باید باشد تا بتوان آن را سفر نامید، چندان مشخص نیست. برخی معتقدند که تنها خروج از شهر کافی است تا آن را سفر بنامیم. دیگران نیز مسافر را کسی می‌دانند که سفرش کمتر از ۲۴ ساعت یا بیشتر از یک سال طول نکشد. به طور کلی، می‌توان این واژه را به عنوان جدایی از خانه و زندگی روزمره برای دستیابی به هدفی خاص تعریف کرد.

لغت نامه دهخدا

سفر. [ س َ] ( ع مص ) نوشتن. ( غیاث ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58 ). || ( اِ ) نشان. ج، سفور. ( منتهی الارب ). || ( ص، اِ ) مسافران. واحد و جمع در وی یکسان است. یقال رجل سفر و قوم سفر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ).
سفر. [ س َ ف َ ] ( ع اِمص، اِ ) مقابل حضر. بریدن مسافت. ( از منتهی الارب )

فرهنگ معین

(س ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - کتاب، کتاب بزرگ. ۲ - هر یک از پنج کتاب اول عهد قدیم تورات.

فرهنگ عمید

۱. رفتن از شهری به شهر دیگر، قطع مسافت.
۲. (اسم ) بقیۀ سفیدی روز پس از غروب آفتاب.
۱. کتاب بزرگ، کتاب: از یکی سو نهاده تا سر سقف / از یکی گوشه چیده تا دَمِ طاق... سِفرها از مباحثِ مشاء / جِلدها از دقایق اشراق (قاآنی: ۴۹۹ ).
۲. جزئی از اجزای تورات، هر یک از پنج کتاب اول عهد قدیم (تورات ) شامل سفر تکوین (سفر پیدایش )، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد، و سفر تثنیه.

فرهنگ فارسی

قطع مسافت، رفتن ازشهری بشهردیگر، اسفارجمع، کتاب، کتاب بزرگ، سفرخروج، سفراعداد، سفرتثنیه
( اسم ) ۱ - کتاب بزرگ. ۲ - جزوی از اجزای تورات. یا سفر تکوین سفر تثنیه جمع: اسفار.
مصحف (( سغر ) ). سیخول که خارپشت بزرگ باشد. صاحب موید الفضلائ میگوید که این لغت سغر است وتصحیف خوانی شده است.

فرهنگستان زبان و ادب

{trip} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] حرکت یک طرفۀ شخص یا وسیلۀ نقلیه به منظور معین، به نقطه ای خاص
{voyage, voy} [حمل ونقل دریایی] گذار معمولاً طولانی از بندری به بندر دیگر

جملاتی از کلمه سفر

که وقتی در ره چین بود مردی که در دریا سفر بسیار کردی
گه ندیمِ شه و گه یارِ وزیر با سفرهایِ پیاپی کردن
با کمالاتی چنان آن پر هنر تاب همراهی نماندش در سفر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم