زنبور در زبان عربی بهصورت زُنْبور بهکار رفته و به معنای کندوی عسل است. در منابع لغوی قدیمی همچون منتهیالارب و آنندراج نیز این واژه با همین معنا ثبت شده است. همچنین در فرهنگ ناظمالاطباء بهصورت مفرد، به معنی یک کندوی عسل اشاره شده است. زنبوره نوعی ساز سنتی است که بیشتر در میان اهالی هند رواج دارد. این ساز از یک چوب تشکیل شده که در دو سر آن دو کدو نصب شده و دو تار بر آن بسته میشود. این ساز در فرهنگهای مختلف با نامهای کِنگری، کَنکَرو یا کَنگِره نیز شناخته میشود. منابعی مانند برهان، فرهنگ جهانگیری و فرهنگ رشیدی بهطور مشخص به این ساز و ویژگیهای آن اشاره کردهاند. وجه تسمیه این ساز به دلیل صدای ویژهای است که از آن تولید میشود و به صدای زنبور شبیه است. در فرهنگ فارسی معین نیز این ساز بههمین شکل توصیف شده و بر هندی بودن و ساختار خاص آن تأکید شده است. این ساز نمونۀ جالبی از پیوند میان طبیعت و فرهنگ در نامگذاری سازهای موسیقی بهشمار میرود.
زنبوره
لغت نامه دهخدا
زنبوره. [ زَم ْ رَ / رِ ] ( اِ ) نوعی از ساز باشد که بیشتر اهل هند نوازند و آن چوبی بود که بردو سر آن دو کدو نصب کرده باشند و دو تار بر آن بسته، نوازند و آن را کِنگری نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). سازی است که مخصوص اهل هند باشد و آنرا کنکرو کنگره و کنگری نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). سازی معروف که در هند آن را کنگری گویند. ( فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). سازی است که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سر آن دو کدو نصب می کردند و دو تار بر آن بسته می نواختند ( بیشتر در هند ). کنگری. ( فرهنگ فارسی معین ):
دف و چنگ و رباب و زنبوره
غچک و نای و بربط و طنبور.نزاری ( از فرهنگ جهانگیری ). || نوعی از پیکان تیر و اسلحه جنگ باشد.( برهان ). پیکان تیر. ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ رشیدی ). جنسی از اسلحه سرتیز. ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ). کمانی آهنین و نوک تیز. زنبورک. ( فرهنگ فارسی معین ). نوعی از پیکان تیر. ( غیاث ):
ز زنبوره تیر زنبور نیش
شده آهن و سنگ را روی ریش.( اقبالنامه از شرفنامه منیری ).چو زنبور گیلی کشیدند نیش
به زنبوره زنبور کردند ریش.نظامی.مرا زیت و زنبوره در کیش هست
چو زنبور هم نوش و هم نیش هست.نظامی.|| توپ کوچک را نیز گفته اند. ( برهان ). توپ کوچک باشد و آن را زنبورک نیز خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). توپ کوچک. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). نوعی توپ کوچک. زنبورک. ( فرهنگ فارسی معین ). || جنسی از اسلحه بود. ( فرهنگ جهانگیری ). سلاح جنگ. ( ناظم الاطباء ). || بمعنی گروه بسیار و مردم انبوه هم بنظر آمده است. ( برهان ) ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ). || زنبور بزرگ را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). نوعی زنبور سیاه بزرگ. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ). || بمعنی مورچه. ( غیاث ). رجوع به زنبورک شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (نظامی ) نوعی پیکان یا سلاح نوک تیز.
فرهنگ فارسی
کبت انگبین واحد زنبور
ویکی واژه
نوعی توپ کوچک، زنبورک کمانی آهنین و نوک تیز، زنبورک.
سازی است که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سر آن دو کدو نصب میکردند و دو تار بر آن بسته مینواختند (بیشتر در هند)
کنگ
کنایه از: گروه بسیار، مردم انبوه.
جمله سازی با زنبوره
بس که بر چرخ ز زنبوره جهد آتش و دود خاک پنداری با چرخ برین در غضب است
تا که زنبور همی جان دهد اندر روغن تو به زنبوره برآری ز تن خصم دمار
زنبورهای مست و خراب از دهان شهد با نوش و نیش خود، شده پران میان باد