روی برتافتن

لغت نامه دهخدا

روی برتافتن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) روی برگردانیدن. اعراض کردن. ( فرهنگ فارسی معین ):
بیچاره پدر چو زو خبر یافت
روی از پدر و قبیله برتافت.نظامی.دریغ است از این روی برتافتن
کزین روی دولت توان یافتن.سعدی ( بوستان ).رجوع به رو برتافتن شود.

فرهنگ معین

(بَ. تَ ) (مص ل. ) دوری کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) روی برگردانیدن اعراض کردن.

ویکی واژه

دوری کردن.

جمله سازی با روی برتافتن

سبک روی برتافتند از گریز براندند بر دشت اسب ستیز
دریغ است از این روی برتافتن کز این روی دولت توان یافتن
چو بسیار جستند کم یافتند برفتن همه روی برتافتند
چو از کار دشمن خبر یافتند سوی حی خود روی برتافتند
گه ایرانیان چیرگی یافتند گه از چینیان روی برتافتند
ز من دوستان روی برتافتند نه کس دستیار و نه کس همزبان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
علت یعنی چه؟
علت یعنی چه؟
افتخار یعنی چه؟
افتخار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز