روات

کلمه روات (رُواة) جمع راوی است که به معنای نقل‌کننده یا راوی حدیث در زبان عربی به کار می‌رود. راوی به شخصی می گویند که احادیث، اخبار یا روایت‌های تاریخی را نقل می‌کند. در علوم اسلامی، روات به افرادی اشاره دارند که در نقل احادیث پیامبر اسلام (ص) و دیگر شخصیت‌های تاریخی معتبر نقش دارند و اعتبار آن‌ ها در علم حدیث بسیار مهم است.

لغت نامه دهخدا

روات. [ رُ ]( ع اِ ) ج ِ رات است که بلغت یمنی کاه را گویند. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به رات شود.
روات. [ رُ ] ( ع ص، اِ ) رواة. ج ِ راوی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). رجوع به رواة و راوی شود: چنین شنیدم از ثقات روات. ( سندبادنامه ص 129 ).
روات. [ ] ( اِخ ) رجوع به رواب شود.
رواة. [ رُ ] ( ع ص، اِ ) ج ِراوی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). روات. رجوع به راوی و روات شود. || در اصطلاح ادب و لغت به جمعی از مردم گفته می شود که اشعار و امثال و اقوال و اخبار مختلف عرب را جمع و نقل وروایت کنند. و رجوع به روایة و روایت و راوی شود.

فرهنگ معین

(رُ ) [ ع. رواة ] (اِ. ) جِ راوی، روایت کننده ها.

فرهنگ عمید

= راوی

فرهنگ فارسی

جمع راوی
( اسم ) جمع راوی راویان.
رواه جمع راوی

جملاتی از کلمه روات

از احادیثت صحیحی را روات اندر رقم با رباب از حد بطحا تا بخارا افکنند
ای که در مکتب دل صرف نکردی اوقات هرچه تحصیل نمودی همه اخبار روات

بر مطیه نفس رنجور ببخشودم و روزی چند بر آن شهر مشهور بیاسودم و از حال علمای شهر میپرسیدم و بر کنه فضل هر یکی برمیرسیدم تا از ثقات روات شنیدیم که در این شهر قاضی است متدین و در علم و ورع متعین، فضلی عمیم دارد و خاندانی قدیم، با این همه لابجوده یفتخر و لا بعوده یبتخر اگر چه در ابوت هاشمی الاصل بود در فتوت عصامی الفضل.

شد از روات حدیث و اثر مرا روشن ره پیمبر و آیین صحب و سیرت آل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم