دستانه

لغت نامه دهخدا

دستانه. [ دَ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) دست برنجن. النگو. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || موزه دست. ( آنندراج ). دستکش. ( ناظم الاطباء ). چیزی است از پوست یا پشم که بجهت دفع اذیت سرما به دست پوشند.( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). قولچاق. || چیزی است از پارچه که خبازان در وقت نان پختن پوشند. پارچه ای است که نانوایان در وقت نان پختن به دست کشند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || تازیانه. || افزار کشتکاری. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دست برنجن النگو یا موزه دست یا تازیانه یا افزار کشتکاری.

فرهنگستان زبان و ادب

{slide} [موسیقی] وسیله ای برای برخی شیوه های نوازندگی گیتار که با لغزاندن آن بر روی سیم ها، پرده گیری صورت می گیرد

جمله سازی با دستانه

در ثنای خلق گلبوی تو دستانها زند بلبل و در نغمه اش این بیت موزون آمده
تا ز شادی بلبل سر مست دستانها زند چون بخند روی ‌گل در باغها وقت بهار
باد دستانه مکن عمر گرامی را صرف آنچه ارزان به تو دادند تو ارزان مفروش
چه دستانها که دست اینجا نمودم ور اسرار از آن فارغ گشودم
پوشید پنجه را ته دستانه حریر افسونی قلم شد و تیغ از کمر گشود
هخامنشیان: در زمان هخامنشیان، کار با زر و هنر گوهر سازی، دست‌آورد هماهنگی سنت‌های گوناگون، به روشی بسیار چیره دستانه بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
علت
علت
فوت جاب
فوت جاب
خوار
خوار
فال امروز
فال امروز