دست کج

لغت نامه دهخدا

دست کج. [ دَ ک َ ] ( ص مرکب ) کج دست. کسی که دست او کج باشد. آنکه دست کج دارد. || کنایه ازدزد. آنکه به دزدی خوی کرده است. دزد معتاد که عادت به دزدی دارد. معتاد به دزدی. دست شیره ای. ناخنکی.

فرهنگ معین

(دَ. کَ ) (ص مر. ) ۱ - کسی که دست او کج و معوج باشد. ۲ - کنایه از: دزد، جیب بر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که دست او کج و معوج باشد. ۲ - دزد جیب بر.

ویکی واژه

کسی که دست او کج و معوج باشد.
کنایه از: دزد، جیب بر.

جمله سازی با دست کج

ای گل دگر ز دست کجا می گذارمت نتوان فریب داد مرا، خوب دارمت
بنای کج نشود راست گفته اند ولیک بدست کج منشان این بنای کج شده راست
پرده تن حجاب شد از پی دیدن رخت دست کجا که برکشم از رخ تو حجاب را
بیقراریهای چرخ از دست کجرفتاری است خاک را آسودگی از پهلوی همواری است
کشتی زشتر وصف طبیعی است ولیکن با شیر ژیان دست کجا در کمر آرد
مار جهان را چو دید مرد به دل دست کجا در دهان مار کند؟