آسوده دل

لغت نامه دهخدا

( آسوده دل ) آسوده دل. [ دَ / دِ دِ ] ( ص مرکب ) فارغ البال. بی دلواپسی. بی رنج. بی عذاب. غیرمضطرب:
کسی خسبد آسوده در زیر گل
که خسبند از او مردم آسوده دل.سعدی ( بوستان ).

فرهنگ معین

( آسوده دل ) ( ~. دِ ) (ص مر. ) آسوده خاطر، فارغ البال، بی دلواپسی.

فرهنگ عمید

( آسوده دل ) آسوده خاطر، کسی که دلواپس و مضطرب نباشد: کسی خسبد آسوده در زیر گل / که خسبند از او مردم آسوده دل (سعدی۱: ۷۹ ).

فرهنگ فارسی

( آسوده دل ) ( صفت ) آسوده خاطر فارغ البال بی دلواپسی مقابل مضطرب.
فارغ البال

ویکی واژه

آسوده‌دل
(مجاز): آسوده خاطر؛ فارغ البال، بی‌دلواپسی.

جمله سازی با آسوده دل

هم نشینم به خیال تو و آسوده دلم کاین‌وصالی‌است که در پی غمِ هجرانش نیست
داد از تو دگر قاصدم، آن تازه قصیده کز نظم وی آسوده دل از نظم جریرم
بر خنجر الماس نهادم ز تو پهلو آسوده دلا بین که ز تو راحتم اینست
جمعیت آسوده دلان از دل جمعست جمعیت من آن که، پریشان تو گردم
در ترک مطلب آمد آسوده دل نشستن بی‌مطلبی نخواهد در هیچ کار باعث
بخواب چون خودم آسوده دل مدان غالب که خسته غرقه به خون خفته است تا خفته ست