ابرو

آبرو به حیثیتی اطلاق می‌شود که انسان به واسطه آن مورد ستایش یا سرزنش قرار می‌گیرد، چه این حیثیت به خود او مربوط aباشد و چه به خانواده و نزدیکانش. همچنین، آبرو به ناموس نیز تعبیر می‌شود و این مفهوم در زمینه‌های مختلف فقهی مانند طهارت، نماز، حج، جهاد و تجارت مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. شریعت اسلام برای آبروی انسان همانند جان او اهمیت ویژه‌ای قائل است؛ به‌گونه‌ای که دفاع از آن را واجب دانسته و در برخی موارد، با شرایط خاص، ریختن خون کسی که به آبرو تجاوز می‌کند را مجاز شمرده است. همچنین، ترک برخی از واجبات مهم به منظور حفظ آبرو را نیز جایز می‌داند. یکی از بزرگ‌ترین سرمایه‌های انسان‌ها، آبرو است. هر فردی از آشکار شدن ضعف‌ها و رفتارهای ناپسند خود ترس دارد. از دست دادن وجهه و آبرو می‌تواند آغازگر بسیاری از هنجارشکنی‌ها، بزهکاری‌ها و گناهان باشد. یکی از پرکاربردترین واژه‌ها در قرآن کریم و متون روایی، ایمان و مشتقات آن است. این واژه علاوه بر مفهوم گرویدن و باور داشتن، به معنای ایمن کردن دیگران نیز می‌باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: آیا به شما بگویم چرا مؤمن، مؤمن نامیده می‌شود؟ زیرا او به مردم نسبت به جان و مالشان ایمنی می‌بخشد. آیا می‌خواهید بدانید که مسلمان کیست؟ کسی که مردم از دست و زبان او در امان باشند. به وضوح مشخص است که ارزش آبرو از مال بیشتر است.

لغت نامه دهخدا

( آبرو ) آبرو. [رَ / رُو ] ( اِ مرکب ) راهی برای گذشتن آب باران و غیر آن. آب راهه. راه آب. || مسیل. ( صراح ).
آبرو. ( اِخ ) تخلص شاه نجم الدین حاکم دهلی، متوفی به 1161 هَ. ق. || لقب حافظ ابرو.
آبرو. [ ب ِ ] ( اِ مرکب ) آبروی. آب روی. جاه. اعتبار.شرف. عِرض. ارج. ناموس. قدر. ( ربنجنی )

فرهنگ معین

( آبرو ) (اِمر. ) ۱ - اعتبار، ناموس. ۲ - عرق، خوی.
( اَ ) (اِ. ) مجموع موهای روییده بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاسة چشم زیر پیشانی.،~ بالا انداختن بی میلی نشان دادن، مخالفت کردن.،خم به ~ نیاوردن تحمل کردن مشقت و ناله نکردن.
فراخی ( ~. فَ ) (حامص. ) خوشرویی، گشاده رویی.
گشاده ( ~. گُ دِ )(ص مر. ) بشاش، خوشرو.، ( آب رو ) (رُ ) (اِمر. ) آبراه.

فرهنگ فارسی

( آبرو ) ( اسم ) ۱ - عرق خوی آب رخ آب روی ۲ - اعتبار قدر جاه شرف عرض ناموس آب روی یا آبروی کسی را ریختن. ویرا مفتضح کردن او را رسوا نمودن.
جاه اعتبار
رود خانه ایست در اسپانیا که ببحرالروم ( مدیترانه ) میریزد و ۹۳٠ کیلومتر طول دارد.
خطی ازموکه درزیرپیشانی وبالای چشم می روید، برو، آبراهه، راه آب، راهی که برای عبور آب درست کنند، آب روی، آب رخ، اعتبار، شرف، ارج
( اسم ) مجموع موی روییده بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاس. چشم بزیر پیشانی حاجب برو. جمع: ابروان ابروها. یا ابرو بالا انداختن. بی میلی نشان دادن موافقت نکردن مخالفت کردن اشاره کردن بدیگری برای نپرداختن بکاری. یا ابرو تابیدن بر ابرو کج کردن بر. گره برابر و افکندن و نظایر آن: ابرو بمامتاب که ما دلشکسته ایم. یا ابرو خم نکردن. گرانی و رنجی را با رضا تحمل کردن. یا خط ابرو. علامتی است در کتابت برای پیوستن شعبی به اصلی و صورت آن این است یا خم به ابرو نیاوردن. تحمل کردن مشقت و ناله نکردن. یا گره بر ابرو افکندن یا انداختن. ابرو بهم در کشیدن چین بر ابرو افکندن یا انداختن چین آوردن ابرو. گوش. ابرو ترش کردن ابروان پر از چین کردن اخم کردن شکنج در ابرو آوردن نشان. نا خرسندی یا خشم را.
( آب رو ) ( اسم ) ۱ - گذرگاه آب معبر آب مجرای آب. ۲ - مسیل گذرگاه سیل.

فرهنگ اسم ها

اسم: آبرو (پسر) (فارسی)
معنی: حیثیت، شرف، قدر

دانشنامه آزاد فارسی

اِبْرو (Ebro)
(به لاتین: ایبِروس۱) رود بزرگی در شمال شرقی اسپانیا، به طول ۹۳۵ کیلومتر. از کوه های کانتابریایی۲ سرچشمه می گیرد و حدود ۸۰۰ کیلومتر را در جهت جنوب شرقی طی می کند، از لوگرونیو۳ و ساراگوسا۴ می گذرد و در استان تاراگونا۵، واقع در جنوب غربی بارسلون، به دریای مدیترانه می ریزد. ریزابه های اصلی آن عبارت اند از اِگا۶، آراگون و سِگرِه۷ در کرانۀ چپ و گوادالوپ۸ و خالون۹ در کرانۀ راست. رود ابرو برای کشتی های کوچک تا لوگروتیلْدِئو۱۰ و برای کشتی های اقیانوس پیما تا تورْتوزا۱۱، در ۳۵ کیلومتری مصب۱۲ آن، قابل کشتی رانی است و منبع مهم تولید نیروی برقابی در اسپانیا به شمار می رود.

جملاتی از کلمه ابرو

پیاله می کشم امشب به طاق ابرویی سبو کشان خرابات عشق را هویی
حذر ز سنبل ابرو که چشم شه بر توست هلا که می‌نگرد سوی تو خریداری
مرهمی از من مجروح مدارید دریغ که دلم خسته ی پیکان کمال ابروئیست