اصول به عنوان مبنای اصلی و بنیادین هر نظام یا سیستم شناخته میشوند. این اصول قواعدی هستند که جهتگیری و رفتارها را شکل میدهند و در واقع نشاندهنده ارزشها و باورهای یک جامعه، سازمان یا فرد میباشند. رعایت این اصول به تحقق اهداف کمک کرده و باعث انسجام و هماهنگی در تصمیمگیریها میشود. در هر حوزهای، بهعنوان راهنمایی برای فعالیتها و فرآیندها عمل میکنند. این اصول نه تنها چارچوبی را برای عمل فراهم میآورند، بلکه به ایجاد اعتماد و اعتبار نیز کمک میکنند. با توجه به اهمیت آن، درک صحیح و پایبندی به آنها میتواند تأثیر بسزایی بر موفقیت و پیشرفت در زمینههای مختلف داشته باشد. در نتیجه، شناخت و پیروی از آن به ما این امکان را میدهد که تصمیمات آگاهانهتری بگیریم و به اهداف خود نزدیکتر شویم. این موضوع به ویژه در دنیای پیچیده امروزی که تغییرات سریع و فراوانی در آن رخ میدهد، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
اصول
لغت نامه دهخدا
- اصول اظفار؛ بن های ناخن.
|| قواعد. قوانین. پایه ها. قواعد و قوانینی که هر علم بر آنها استوار شود. در برابر فروع. ارکان و پایه های هر چیز:
من سخن یافه و محال نگویم
این سخن من اصول دارد و قانون.فرخی.در مختصر صاعدی که قاضی امام ابوالعلا صاعد رحمه اﷲ کرده است... دیدم نبشته در اصول مسائل این قول بوحنیفه است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 195 ).
ای در اصول فضل مقدم
وی در فنون علم مؤدب.مسعودسعد.و آنرا اصول و فروع و زوایا نهاده. ( کلیله و دمنه ). از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم. ( کلیله و دمنه ). تا همت بتحصیل علم و تتبع اصول و فروع آن مصروف گردانید. ( کلیله و دمنه ).
- امثال:
اصل اصول پاشنه سی دی.
|| به اصطلاح موسیقیان، بمعنی آنکه آنرا تال گویند. ( از چراغ هدایت و کشف ). بدان که اصول که بهندی آنرا تال گویند نزد عجم هفده است: یکی مخمس، دوم بحر ترک ضرب و آنرا ترکی نیز گویند، سوم دو یک، چهارم دور، پنجم ثقیل، ششم خفیف، هفتم چهارضرب، هشتم درافشان، نهم ماتین، دهم ضرب الفتح، یازدهم اصول فاخته، دوازدهم چنبر، سیزدهم نیم ثقیل. چهاردهم اذفر، پانزدهم ارصد، شانزدهم رمل، هفدهم هزج. ( غیاث ) ( آنندراج ). و رجوع به ناظم الاطباء و فرهنگ نظام شود:
بدوستی که ز دست تو ضربت شمشیر
چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول.سعدی ( طیبات ).که بار غمم بر زمین دوخت پای
بضرب اصولم برآور ز جای.حافظ. || به اصطلاح موسیقیان کشمیر، دهل کوچک که به انگشتان نوازند. ( آنندراج ). || نام ضرب موسیقی و طرز نواختن ساز. ( فرهنگ نظام ). || به اصطلاح فارسیان، بمعنی حرکت موزون و خوش آیند. ( غیاث ) ( آنندراج ). حرکت موزون و خوش آیند. ( ناظم الاطباء ). حرکت موزون و خوش آینده در رقص.
- ادا و اصول درآوردن؛ در تداول عامه، تقلید کسی درآوردن. حرکاتی مشابه مقلدان و رقاصان نشان دادن: فلان در حرف زدن مثل مطربها اصول درمی آورد. ( فرهنگ نظام ).
- به اصول پای نهادن؛ حرکت موزون کردن. رقصیدن:
ز تاب سیلی غم چون صدای دف گاهی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (فقه ) علوم شرعی که از چهار اصلِ کتاب، سنت، اجماع، و قیاس تشکیل می شود.
۳. (موسیقی ) هفده آواز اصلی در موسیقی قدیم ایرانی.
* اصول دین: در اسلام، اصولی که این دین مبتنی بر آن است و عبارتند از: توحید، نبوت، و معاد. در مذهب شیعه دو اصل عدل و امامت نیز اضافه می شود.
فرهنگ فارسی
جهنده تر بر کسی حمله کننده تر
جملاتی از کلمه اصول
هر کو به خرابات نشد عنین است زیرا که خرابات اصول دینست
اصول و فروعت مسلم شد اما نگشتی به اصل خود از فرع واصل
چو آید پیشتر بیند اصولش ز روی نسبت افزایش بطولش