اندام پروازی در جانورانی است که قادر به پرواز هستند. این مفهوم به ابزارهایی که انسان برای پرواز ساخته است نیز تعمیم یافته است. در زبان پهلوی، به این اندام بالَگ گفته میشد. نوع آن در پرندگان مختلف متفاوت است. زمانی که پرنده این عمل را انجام می دهد، نیروی مقاومت هوا به زیر آن فشار وارد کرده و پرنده را به سمت بالا میکشد. در حین حرکت به جلو، نیروی مقاومت هوا که در جلو و زیر این اندام ها وجود دارد، به همراه چرخش خاصی که پرنده به آن ها میدهد، هوا را با فشار به عقب میرانَد و در نتیجه پرنده به سمت بالا و جلو حرکت میکند. این اندام ها به دلیل شکل مقعر و سطح وسیع ناشی از پرها، میتوانند فشار هوا را در سطح بالایی کاهش دهند، در حالی که در سطح زیرین حداکثر فشار را تجربه میکنند. بنابراین، پرواز پرنده به واسطهٔ تعامل مکانیکی بین پرها و فشار هوا حاصل میشود. اگر جریان عمودی هوا به سمت آسمان دارای حرکت و سرعت باشد، میتواند به پرنده کمک کند تا مسیرهای طولانی را بدون نیاز به این عمل و از دست دادن انرژی طی کند. این نوع جریانهای هوا معمولاً بر روی دریا رخ میدهند و مرغان دریایی در هنگام مهاجرت از این جریانها بهره میبرند.
بال
لغت نامه دهخدا
بال. ( اِ ) از انسان و حیوانات چرنده از کتف بود تا سر ناخن دست و بعضی گفته اند از شانه تا آرنج که مرفق باشد. ( برهان قاطع ). به لهجه طبری بال بمعنی دست، در مازندرانی کنونی و گیلکی و قزوینی همچنین است. در اورامانی بالا و در سمنانی و لاسگردی و شهمیرزادی بال و در سنگسری «بَل ». ( از حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ). آن جزء از بدن انسان که از کتف تا سر ناخنها بود و یا از کتف تا آرنج و در حیوانات از کتف تا انتهای دست. ( ناظم الاطباء ). دست. دست چهارپایان را گویند چنانکه در اسب یال و بال آمده است. بازو. ( فرهنگ اوبهی ) ( از فرهنگ شعوری ). بازو بود مردم را. ( فرهنگ اسدی ) ( فرهنگ خطی ) ( آنندراج ) ( شرفنامه ٔمنیری ). از کتف تا سر ناخن. از شانه تا آرنج. ( غیاث اللغات ) ( انجمن آرای ناصری ). در قزوین بمعنی دست و گاهی بازو مستعمل است. ( یادداشت مؤلف ):
ببوسید مادر دو بال و برش
همی آفرین خواند بر پیکرش.فردوسی.ببالا بلندی و آکنده یال
چه نامی بدین شاخ و این برز و بال.اسدی ( گرشاسب نامه ).کمند و کمان درفکنده به یال
یکی گرز شاهان گرفته به بال.اسدی ( گرشاسب نامه ).چه فخر بال شه را از صید گور و آهو
کز صید شیر گردون هم عار داشت بالش.خاقانی.ببال و یال هژبرست و خشمگین چو پلنگ
به خال و خط چو تذرو و به دست و پا چو غزال.طالب آملی. || مردی که در زمین زراعت به او اعتماد کرده شود. ( یادداشت مؤلف ). || در تداول مردم قزوین، آستین: بال قبا؛ آستین قبا. بی بال؛ بی آستین. || از پرنده پر و بال را گویند و بعربی جناح خوانند. ( برهان قاطع ). جناح که پرندگان بواسطه آن پرواز میکنند و به منزله دست است مر سایر حیوانات را. ( ناظم الاطباء ). پر. ( اوبهی ) ( فرهنگ اسدی ). اندامی از مرغان و برخی از حشرات و هر شی پرنده که پریدن را بکار است. و بسبب مشابهت در هواپیما و هلیکوپتر و ماهی. ( یادداشت مؤلف ). جناح. ( فرهنگ شعوری ) ( منتهی الارب ). دو عضو طرفین بدن مرغ یا حشره که برآن پرهای بلند رسته باشد و بدان پرواز کند. ( مهذب الاسماء ). بازوی مرغان. ( غیاث اللغات ).یدالطائر. ( یادداشت مؤلف ). جای رستن شهپر مرغان که بدان پرواز کنند. ( از آنندراج ). جای برآمدن پر. ( انجمن آرای ناصری ):
فرهنگ معین
( اِ. ) اندام پرواز در پرندگان، حشرات و خفاش.
فرهنگ فارسی
( اسم ) رقص محل رقص.
نام شهری در سوئیس
فرهنگستان زبان و ادب
{wing} [هنرهای نمایشی] هریک از فضاهای کنار صحنه که از دید تماشاگر پنهان است