ادبار

ادبار در زبان فارسی به معنای روی گردانی، کناره‌گیری یا فاصله گرفتن از چیزی یا کسی است. این واژه به حالتی اشاره دارد که فرد یا گروهی به دلایلی مانند ناامیدی، خستگی یا ناخشنودی از یک وضعیت، موضوع یا شخص دوری می‌کند و تمایل به ترک آن دارد. به عبارت دیگر، این مفهوم نشان‌دهنده کاهش علاقه یا قطع ارتباط و فاصله گرفتن است.

روی گردانی و فاصله گرفتن

ادبار معمولاً به معنای کناره‌گیری تدریجی یا کامل از چیزی است که قبلاً مورد توجه یا علاقه بوده است. این فاصله گرفتن می‌تواند به صورت روانی، اجتماعی یا حتی فیزیکی باشد و نشان‌دهنده کاهش تمایل به ارتباط یا مشارکت است.

عوامل

این حالت ناشی از عوامل خاصی مانند ناامیدی، شکست، خستگی، بی‌اعتمادی یا نارضایتی است. این دلایل باعث می‌شوند فرد یا گروه به جای ادامه دادن، به طور آگاهانه یا ناخودآگاه از موضوع یا فرد مورد نظر دوری کند.

کاربرد در زندگی و فرهنگ

ادبار در متون ادبی و گفتار روزمره به عنوان مفهومی برای بیان روی گردانی یا دوری از مسائل، افراد یا شرایط به کار می‌رود. همچنین در تحلیل‌های اجتماعی و سیاسی، نشان‌دهنده کاهش مشارکت یا علاقه گروه‌ها به موضوعات خاص است.

لغت نامه دهخدا

ادبار. [ اِ ] ( ع مص ) پشت بدادن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). پشت دادن. ( منتهی الارب ). سپس رفتن. || منهزم شدن در حرب. ( مؤید الفضلاء ). || پشت ریش گردیدن، چنانکه در ستور. || خداوند ستور پشت ریش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || در باد دبور درآمدن. ( منتهی الارب ). در باد دبور شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بچهارشنبه سفر کردن. بسفر رفتن در روز چهارشنبه. ( منتهی الارب ). || پشت ریش کردن، چنانکه پالان. پشت ستور ریش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مؤید الفضلاء ) ( زوزنی ). || دوتا شدن گوش ناقه بسوی پشت. ( منتهی الارب ). || ریسمان چیزی چنان تابیدن که تابنده دست راست خود را بسوی بالا برد نه بسوی سینه خود. || مردن. سپری شدن. || پشت دادن دولت. ( مؤید الفضلاء ) ( غیاث ). || ( اِمص )بدبختی. عُسرت. عُسر. نحوست. قضای بد. برگشت کار. داهیه. سیه بختی. سیه روزی. تیره بختی. صدمة. بیدولتی. وبال. مقابل اقبال. مماله آن ادبیر است:
ای ساخته بر دامن ادبار تنزل
غماز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل.منجیک.چون می گذرد کار چه آسان و چه سخت
این یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت
چون جای دگر نهاد میباید رخت
نزدیک خردمند چه تابوت و چه تخت.( منسوب به عنصری ).امروز همی بینمتان بارگرفته
وز بار گران، جرم تن ادبار گرفته.منوچهری.چون ادبار آمد همه تدبیرها خطا میشود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134 ). نعوذ باللّه چون ادبار آمد همه تدبیرها خطا میشود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 203 ). بوعلی رااین ناخوش نیامد که آثار ادبار میدید. ( تاریخ بیهقی ص 203 ). افنیت عمرک ادباراً و اقبالاً. ( تاریخ بیهقی ص 238 ). نعوذ باللّه من الادبار. ( تاریخ بیهقی ص 205 ). اما ممقوت شد [ طغرل ] هم نزدیک وی [ مسعود ] و هم نزدیک بیشتر از مردمان و ادبار در وی پیچید و گذشته شد. ( تاریخ بیهقی ص 254 ).
اقبال نصیب دوستانت
ادبار نصیب دشمنان باد.مسعودسعد.می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ).
بدسگالان تو از هر شادئی کوتاهدست
مانده از اقبال کوتاه اندر ادبار دراز.سوزنی.قومی در هاویه کفران عصیان ولینعمت اسیر خذلان و ادبار ماندند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 4 ). ادبار نقض عهد و شومی غدر و مکر او در او رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 26 ). تقدیر آسمانی عصابه ادبار بروی او بازبست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 342 ). افعال ایشان عصابه ادبار بر چشم همه بست.( ترجمه تاریخ یمینی ص 274 ). شمس المعالی در آن میان روی خود بمن کرد و گفت بدان خواجه بنویس که الحرب سجال کار محاربت همواره در میان ملوک متفاوت بود و بر اقبال و ادبار دولت اعتماد نیست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 53 ). به نیشابور بنشست و خود را بمیخ ادبار بزمین فروبست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 118 ).

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) پشت کردن، پشت به دشمن کردن و گریختن. ۲ - (اِمص. ) نگون بختی، بدبختی. ۳ - (ص. ) نگون بخت، سیه روز.

فرهنگ عمید

۱. بخت برگشتگی، تیره بختی، تیره روزی: چون می گذرد کار چه آسان و چه سخت / واین یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت (عنصری: ۳۱۰ ).
۲. (صفت ) [عامیانه] کثیف.
۳. [قدیمی] پشت کردن، رو برگرداندن.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) پشت کردن پشت دادن سپس رفتن منهزم شدن و گریختن در جنگ مقابل اقبال. ۲ - ( اسم ) نگون بختی سیه روزی بی دولتی بد بختی. ۳ - ( صفت ) نگون بخت مدبر سیه روز. ( در تداول فارسی دشنام گونهایست ): ( پس تو ای ادبار رو هم نان مخور تا نیفتی همچو او در شورو شر. ) ( مثنوی ) ۵ - بودن کواکب است در خانه هایی که دلیل تباهی هستند مقابل اقبال.
آینده

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَدْبَارَ: پشت ها
معنی إِدْبَارَ ﭐلنُّجُومِ: ناپدید شدن ستارگان
ریشه کلمه:
دبر (۴۴ بار)

ویکی واژه

بدبختی، سیه‌روزی،
پشت کردن، پشت به دشمن کردن و گریختن.
اعتبار، اعتبار داشتن‌ چیزی در جای خود، معبتر، محکم. اِدِباره یوخ دووشَر. اعتبار ندارد می‌افتد.

جملاتی از کلمه ادبار

تماشائی این ادبار و نکبت همین تنها نیند ارباب صورت
خرشید بر آمد ای نگارین دیرست بر بنده اگر نتابد از ادبارست
مهر و کین تو در اقبال و ادبار جهان امر و نهی تو سر حل و حرام روزگار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال شمع فال شمع فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال فرشتگان فال فرشتگان