افراز یک نام دخترانه است که به معنی افراشتن و افروختن میباشد. این واژه به مفهوم بلندی و فراز اشاره دارد و به نوعی به بالا بودن و اوج گرفتن نیز مربوط است. در واقع، افراز نمادی از رسیدن به ارتفاعات و نقطههای بلند زندگی است. این نام میتواند نشاندهندهی شخصیتی با انگیزه و هدفمند باشد که همواره در تلاش برای به دست آوردن موفقیتها و دستاوردهای بیشتر است. به همین دلیل، افراز میتواند نمایانگر آرزوها و بلندپروازیهای انسانی باشد که به سمت روشنایی و پیشرفت حرکت میکند. این واژه به زیبایی حس امید و تعالی را منتقل میکند و میتواند الهامبخش افرادی باشد که به دنبال رشد و شکوفایی در زندگی خود هستند.
افراز
لغت نامه دهخدا
از افراز چون کژ بگردد سپهر
نه تندی بکار آید از این نه مهر.فردوسی.یکی تل بد از گوشه ره بلند
بر افراز تل برشد آن هوشمند.فردوسی.کز اسبان تو باره دستکش
کجا برخرامد بر افراز خوش.فردوسی.خروشان و جوشان و دل پرنهیب
بر افراز سر برکشید از نشیب.فردوسی.عنان رخش را داد و بنهاد روی
نه افراز دید از سیاهی نه جوی.فردوسی.زبس رفعتش شاهباز خرد
نیارد بر افراز او برپرد.لبیبی.نماز دیگر برنشست [ سبکتگین ] و در آن صحرا میگشت و همه اعیان با وی و جای آن در صحرا و افرازها و کوهپایه ها بود. ( تاریخ بیهقی ص 198 ).
چو اسب اندر افراز و شیب افکنم
چو او من بزخم رکیب افکنم.( گرشاسب نامه ).کمند و کمان دادشان ساز جنگ
زره زیر و ز افراز چرم پلنگ.( گرشاسب نامه ).تا بر افراز باشد و به نشیب
آتش و آب وا ره رفتار.ابوالفرج رونی.و جمله پشته ها و نشیب و افراز آن ولایت بغلّه بکارند. بعض کی پشته ها و افرازهاباشد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 144 ).
آسمان گون قصبی بسته بر افراز قمر
ز آسمان وز قمرش خوبتر آن روی و قصب.سنائی.باره در زیر او چو هیکل چرخ
چتر از افراز سر چو خرمن ماه.( از تاج المآثر ).- افراز آب؛ ماوراءالنهر. ( یادداشت مؤلف ).
- افراز تخت؛ بالای تخت. روی تخت:
ملک آمد و تخت زرین نهاد
بر افراز آن تخت بنشست شاد.فردوسی.بیاورد موبد ورا شادمان
نشاندش بر افراز تخت کیان.فردوسی.سوی قبه داد شدنیک بخت
چو جم شد نشست او بر افراز تخت.فردوسی.- افراز دار؛ بالای دار. بر دار. روی دار:
شاه سخن منم شعرا دزد گنج من
بس دزد را که شاه بر افراز دار کرد.خاقانی.- افراز زین؛ بالای زین. روی زین:
بنیروی یزدان جان آفرین
سواری نمانم بر افراز زین.
فرهنگ معین
( اِ ) [ ع. ] (مص م. )جدا کردن، بیرون دادن.
فرهنگ عمید
۲. افراخته (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): سرافراز، گردن افراز.
۳. (اسم ) [مقابلِ نشیب] [قدیمی] فراز، بالا.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) جدا کردن چیزی از چیز دیگر.
فرهنگ اسم ها
معنی: افراشتن و افروختن، بلندی، فراز، بالا و فراز
فرهنگستان زبان و ادب
{partition} [ریاضی] اِفراز به سه صورت است: افراز بازه، افراز عدد و افراز مجموعه
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنای جداکردن و تقسیم کردن) در اصطلاح حقوق، تفکیک و تعیین سهم هر یک از شرکا در مال مشترک و مشاع، به نحوی که حصۀ هر کدام از ایشان مشخص شود که آن را مفروز و مجزی شده گویند. افراز و تقسیم گاه با تراضی است، مانند این که دو نفر که مشترکاً مالک خانۀ دوطبقه ای هستند، با توافق و تراضی آن را بین خود تقسیم نمایند، و گاه به اجبار و با حکم دادگاه است، مانند این که یکی از شرکا حاضر نشود مال مشاع را تقسیم کنند که در این صورت، شریک دیگر می تواند به دادگاه رجوع نماید. دادگاه با نظر کارشناس آن را تقسیم می کند. اگر مال قابل تقسیم نباشد، مانند این که دو نفر در یک اتومبیل شریک باشند، آن را به فروش می رساند و بهای آن را بین شرکا تقسیم می کند که آن را تقسیم تعدیل گویند.
افراز (ریاضیات). اِفْراز (ریاضیات)(partition)
در ریاضیات، تجزیۀ مجموعه به زیرمجموعه هایی مجزا که اجتماعشان برابر آن مجموعه باشد. همچنین، به نوشتن یک عدد صحیح مثبت به صورت مجموع چند عدد صحیح مثبت نیز افراز می گویند.
دانشنامه اسلامی
نزد فقیهان امامی تقسیم، خرید و فروش (بیع) نیست، بلکه جدا کردن (افراز) حقّ هر یک از شریکان از مال مشترک است. از این رو، احکام بیع بر آن بار نمیشود.
تقسیم افراز
افراز به معنای جدا کردن حق هر یک از شریکان از مال مشترک، تمامی انواع قسمت را شامل میشود؛ امّا برخی، قسمت را به سه نوع تقسیم کرده و یک نوع آن را تقسیم افراز قرار دادهاند و آن در جایی است که مال با حفظ ویژگیهای آن قابل تقسیم به اجزای مساوی باشد، مانند پارچه، گندم و دیگر حبوبات. افراز به این معنا خاص است.
تقسیم مال به اجبار
اگر یکی از دو شریک، تقسیم مال را درخواست کند و شریک دیگر امتناع ورزد و مال نیز پس از قسمت کردن همانند پیش از آن قابل انتفاع باشد، مال به اجبار تقسیم میشود.
ویکی واژه
کرسی، منبر.
بلندی
ارتفاع
جدا کردن، بیرون دادن.
جمله سازی با افراز
فضای نمونه را افراز کند. همچنین برای هر
برافرازم اندر جهان داد را کنم تازه آیین میلاد را
از اندیشهٔ بد بپرداز دل برافراز تاج و برفراز دل