افشار

این اسم یک نام پسرانه فارسی است که معانی متنوع و تاریخی دارد و به جنبه‌های مختلف فرهنگی، موسیقی، تاریخی و جغرافیایی ایران مرتبط است. این نام می‌تواند نشان‌دهنده ویژگی‌هایی نظیر همدلی، قدرت، افتخار تاریخی و ارتباط با هنر اصیل ایرانی باشد. انتخاب این نام برای فرزند، علاوه بر زیبایی و اصالت، می‌تواند حس پیوند با تاریخ و فرهنگ غنی ایران را به او منتقل کند.

معنی اسم 

یکی از معانی اسم افشار، معاون و شریک است. این معنا نشان‌دهنده ارتباط و همکاری است و می‌تواند نمادی از فردی باشد که در زندگی به دیگران یاری رسانده و در فعالیت‌ها یا امور مختلف نقش حمایتی و شریکانه ایفا می‌کند. این ویژگی می‌تواند بیانگر ارزش‌های اخلاقی مانند وفاداری، همکاری و همدلی باشد.

گوشه‌ای در موسیقی ایرانی (دستگاه شور)

در موسیقی سنتی ایرانی، افشار نام گوشه‌ای در دستگاه شور است. این نام نشان‌دهنده ارتباط عمیق با هنر موسیقی ایرانی است و برای افرادی که به فرهنگ و موسیقی اصیل ایران علاقه‌مند هستند، انتخاب این نام می‌تواند یادآور زیبایی‌های هنری و معنوی باشد. این گوشه از جمله بخش‌های دلنشین و لطیف دستگاه شور است که روح ایرانی را به نمایش می‌گذارد.

سلسله پادشاهی ایران

این نام به سلسله‌ای تاریخی اشاره دارد که توسط نادرشاه افشار، یکی از بزرگ‌ترین پادشاهان ایران، تأسیس شد. این معنا به جنبه تاریخی و افتخارآمیز این نام بازمی‌گردد و می‌تواند یادآور دوران قدرت و شکوه ایران در زمان افشاریه باشد.

لغت نامه دهخدا

افشار. [ اَ ] ( اِمص ) فشار. انضغاط. ( از فرهنگ فارسی معین ). || خلانیدن. ( آنندراج ) ( برهان ). || افشردن، یعنی آب از چیزی بزور دست گرفتن. ( برهان ). || ریختن پی درپی. ( از برهان ). || ( ن مف مرخم ) در بعضی کلمات مرکب بمعنی افشارده و افشرده آمده است. ( فرهنگ فارسی معین ). چیزی که بزور پنجه از هم افشرده شود چون سیم دست افشار و زر دست افشار. ( از آنندراج ).
- دست افشار؛ مایعی که بواسطه فشردن با دست از میوه ای گرفته شود:آب لیموی دست افشار. آب غوره دست افشار. ( ناظم الاطباء ):
بمستی گر رسد دستم بمینای نمک سودش
شود یاقوت دست افشار لعل خنده آلودش.داراب بیگ جویا ( آنندراج ). || چیزی که ریخته شده پی درپی. || خلانیده شده. ( ناظم الاطباء ). || ( نف مرخم ) ریزنده. ( برهان ). افشرنده. ( آنندراج ). || معین. شریک. رفیق. ممد. معاون. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). || ( فعل امر ) امر از افشردن. یعنی بخلان، بفشار. ( برهان ) ( آنندراج ).
- پاافشار؛ نعلین چوبین. ( آنندراج ).
- سم افشار؛ پاافشار:
گاو را داغها نهی بسرین
بر دل خاک گر سم افشاری.سنجر کاشی ( از آنندراج ).
افشار. [ اَ ] ( اِخ ) طایفه ای از ترکان چادرنشین که در بیشتر خاک ایران پراکنده اند و دارای چندین تیره اند. ( از ناظم الاطباء ). خاندان معروف افشاریه یعنی نادرشاه و جانشینان او هم از این طایفه اند. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مقالات کسروی ج 1 ص 80 ببعد شود.

فرهنگ معین

( اَ ) (اِ. )گوشه ای است در دستگاه شور.

فرهنگ عمید

۱. = افشردن
۲. افشارده، افشرده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دست افشار، مشت افشار.
۳. افشارنده، افشرنده.
۴. کمک، معاون، رفیق (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دزدافشار.
۱. از خانه های تخته نرد.
۲. (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه شور.

فرهنگ فارسی

( میرزا ) اسد الله منشور سلطان ( و. اورمیه ۱۲۵٠ - ف. تهران ۱۳۲۶ ه. ش. / ۱۳۶۶ ه. ق. ) از مردم اورمیه از آزادیخواهان قدیم آذر بایجان و از قضات وزارت عدلیه.
( اسم ) گوشه ایست در دستگاه شور افشاری

فرهنگ اسم ها

اسم: افشار (پسر) (ترکی، فارسی، کردی) (تاریخی و کهن، هنری) (تلفظ: afšār) (فارسی: اَفشار) (انگلیسی: afshar)
معنی: معاون و شریک، ( در موسیقی ایرانی ) گوشه ای در دستگاه شور ( آوازِ افشاری )، ( اَعلام ) ) ایل بزرگی از غزها، که همراه سلجوقیان به ایران آمدند و بعدها طایفه های مختلف آن در خراسان، آذربایجان ( مراغه و ارومیه )، خمسه، خوزستان، فارس و یزد پراکنده شدند، ) سلسله ی پادشاهی ایران [، قمری]، که به وسیله ی نادرشاه افشار تأسیس شد، نام ایل نادرقلی که به همین مناسبت نادر شاه افشار خوانده شد، نام ناحیةایی در کردستان ( نگارش کردی

دانشنامه عمومی

افشار (دینار). افشار ( به ترکی استانبولی: Afşar ) یک منطقهٔ مسکونی در ترکیه است که در دینار ( شهر ) واقع شده است.
افشار (میانه). افشار یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان قافلانکوه شرقی بخش کاغذکنان شهرستان میانه واقع شده است. بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۲۸ نفر ( ۵۷ خانوار ) بوده است.

ویکی واژه

گوشه‌ای است در دستگاه شور.

جملاتی از کلمه افشار

خسرو پرویز اگر خود زرّ دست‌افشار داشت سیم دست افشار دارد آن نگار نازنین
ایل نفر از ایلات بزرگ استان فارس بوده و ایلخانان نفر از دوره صفویه، بویژه در دوره های افشاریه و زندیه و اوایل قاجاریه در استان فارس مناصب مهم سیاسی و نظامی را در اختیار داشتند از جمله حاج حسین خان نفر، محمدتقی خان نفر و علی اکبرخان نفر.
یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش
آب‌انبار افشار مربوط به دوره پهلوی است و در یزد، خیابان امام، کوچه شهید آخوند زاده، کوچه دوم واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۲ مرداد ۱۳۸۴ با شمارهٔ ثبت ۱۳۰۲۶ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
دیر و دور از تو اگر در تو کند بار نخست چه بلا بینی از آن دور کش دیر افشار
بین سال‌های ۱۱۴۴ تا ۱۱۴۵ قمری به دستور نادرشاه افشار سنگابی یکپارچه از سنگ مرمر که از نبرد هرات به غنیمت گرفته بود، در کنار جوی آبی که آن زمان از وسط صحن عتیق عبور می‌کرد نصب شد تا مردم برای رفع تشنگی از آب درون این سنگ که سه کُر (۱۱۳۰ لیتر) گنجایش داشته، استفاده کنند.
آتشی کز عشق شیرین در دل فرهاد هست بیستون را می تواند زر دست افشار کرد