آتش

آتش در ادیان و اساطیر نماد پاکی، پالایش و ربوبیت در بسیاری از فرهنگ‌ها و ادیانی است که قربانی کردن جزو آیین‌های اصلی آن‌ها به شمار می‌رود. با این حال، در مسیحیت، آتش دوزخ به‌طور سنتی در مقابل نور خدا و آسمان‌ها قرار دارد. در دوران باستان، این واژه نمایانگر هسیتیا، الهه خانه و خانواده بود و در روم، باکره‌های وستا از آتش مقدس وستا در معبدش در فوروم نگهبانی می‌کردند. در اساطیر باستان، پرومتئوس آن را از خدایان دزدید و به انسان‌ها بخشید. در مراسم ودایی هندوها، برهمنان آگنی را به عنوان آتش قربانی که واسطه‌ای میان خدایان و انسان‌ها بود، مورد احترام قرار می‌دادند.

لغت نامه دهخدا

( آتش ) آتش. [ ت َ ] ( اِ ) ( از زندی آترس، و اوستایی آتر، و سانسکریت هوت آش، خورنده قربانی؛ از: هوت، قربانی + آش، خورنده ) یکی از عناصر اربعه قدما و آن حرارت توأم با نوری است که از بعض اجسام سوختنی برآید چون چوب و ذغال و امثال آن. آذر. آدر. ورزم. تش. آدیش. وَداغ. بلک. کاغ. مخ. هیر. نار. سعیر. عجوز. ام القری. و در زبان شعری از آن بقبله جمشید، قبله دهقان، قبله زردشت، قبله مجوس، بستر سمندر، تخته زرنیخ و غیر آن تعبیر کرده اند

فرهنگ معین

( آتش ) (تَ یا تِ ) [ په. ] ( اِ. ) شعله و حرارتی که از سوختن اشیاء حاصل شود، آذر، آتیش.،آب در ~داشتن یا بودن کنایه از: کم شوق بودن.، ~ کسی تند بودن کنایه از: سخت متعصب و پرشور بودن.، ~ زیر خاکستر کنایه از: فتنه و آشوب پنهانی.
پارسی ( ~ِ ) (اِمر. ) ۱ - تبخال، تاول های روی لب. ۲ - آتشی که پارسیان در آتشکده می افروختند.
بهار ( ~ِ بَ ) (اِمر. ) گل سرخ، لاله.

فرهنگ فارسی

( آتش ) آذر
( اسم ) ۱ - جسمی دارای روشنایی و گرما که از سوختن چوب و زغال و مانند آن پدید آید. قدما آنرا یکی از عنصرهای بسیط چهار گانه می پنداشتند آذر مق آب. ۲ - پاره ای از زغال و هیم. افروخته اخگر. ۳ - شعله. ۴ - سوز. ۵ - قهر خشم. ۶ - دوزخ جهنم. ۷ - گوگرد احر. ۸ - تندی تیزی. ۹ - ایذائ ضرر رسانیدن. ۱٠ - غم اندوه سخت. ۱۱- بلا مصیبت. ۱۲ - عشق سوزان. ۱۳ - ( صفت ) عاشق. یا آب بر سر آتش... ریختن
یکی از عناصر اربعه قدما است و آن حرارت توام با نوریست که از بعضی اجسام سوختنی بر آید
آنچه ازسوختن چیزی باحرارت وروشنی بوجود آید، ازعناصرچهارگانه، آذر، آتیش و آدیش هم گویند

فرهنگ اسم ها

اسم: آتش (دختر، پسر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: ātaš) (فارسی: آتش) (انگلیسی: atash)
معنی: حرارت توأم با نور، یکی از عناصر اربعه، ( به مجاز ) حرارت و گرما، ( به مجاز ) عواطف تند، شور و شوق، ( به مجاز ) برق، تلألؤ، ( در قدیم ) ( به مجاز ) شراب، آنچه از سوختن مواد به وجود می آید و با گرما، شعله، و نور همراه است، سرخی و برافروختگی

دانشنامه آزاد فارسی

آتش (علم). واکنشی شیمیایی که براثر سوختن مواد پدید می آید و همراه با شعله و گرمای تند و درخشنده است. معمولاً مواد کربنی هیدروژن دار وقتی با اکسیژن هوا ترکیب شوند، آتش می گیرند و می سوزند؛ آنچه از آن ها باقی می ماند، ماده ای نسوز و غیرقابل احتراق به نام خاکستر است. شعله آتش در واقع گازهایی هستند که براثر گرمای زیاد اتم هایشان برانگیخته شده و از خود نور ساطع می کنند، شدت تابش نور، به ویژه در طیف فروسرخ (اشعه مادون قرمز) باعث ایجاد حرارت می شود. در قدیم آتش را عنصری بسیط و ساده می پنداشتند و در کنار خاک و آب وهوا به آن ها عناصر اربعه یا چهارگانه می گفتند. کشف و آشنایی با آتش و چگونگی طرز استفاده و افروختن آن یکی از دست آوردهای مهم انسان ماقبل تاریخ بوده است.
آتش (فرهنگ ایران باستان ). یکی از چهار عنصر مقدس در ایران باستان و در نزد مزداپرستان که با آیین و شیوه ویژه ای در آتشکده ها از آن نگهداری و پرستاری می شود. بنابر روایت، روزی هوشنگ در کوهستانی ناگهان چشمش به ماری سیاه افتاد و پاره سنگی برگرفت و به سوی مار پرتاب کرد. از برخورد آن با سنگی دیگر جرقه برجهید و آتش فراز آمد. هوشنگ به همراهان گفت که این جرقه فروغی ایزدی است و باید که از آن پرستاری کرد. آتش بر ویشتاسپ نمایان شد و او را به پذیرفتن آیین زردشت دعوت کرد. آتش مردمان پاک را نمی سوزاند و داوری با آتش (وَر) برای سنجش راست از دروغ به این باور ایرانیان برمی گردد. هرودت می نویسد: ایرانیان به آتش به چشم یک ایزد می نگرند و هرگز آن را آلوده نمی کنند. حضور آتشدان در سنگ نگاره های آرامگاه داریوش و در نگاره های تخت جمشید و بر روی سکه ها نشان دهندۀ نقش این عنصر در ایران باستان است. این که تیرداد اشکانی اول (۲۴۸ـ۲۱۴پ م) دو سه سال پس از تأسیس حکومت اشکانیان، معبد آناهیتای شهر ارشک را برای تاج گذاری خود برگزید، حکایت از نقش آتش در آغاز حکومت اشکانیان دارد و آخرین گزارشی که از معبد آناهیتا در زمان اشکانیان در دست است مربوط به سال ۲۲۴ یا ۲۲۶م است. در این سال اردوان پنجم به دست اردشیر بابکان، مؤسس سلسله ساسانی، به قتل رسید و اردشیر سر او را، همان طور که نذر کرده بود، از معبد آناهیتای استخر آویخت. این اقدام نمایشی اردشیر نیز از توجه مردم به آتش خبر می دهد.

جملاتی از کلمه آتش

اندر بلا همی کندم آزمون بلی در آتش از برای عیار اوفتاده‌ایم
آب معانی ز دلم زاد زود آتش طبعم به قلم داد دود
به نفس های آتشین چون شمع زنده دل دار، شام دولت را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم