بدون

این واژه در زبان فارسی به عنوان یک حرف اضافه کاربرد دارد و به معنای بغیر از، به دور از یا فاقد چیزی به کار می‌رود. این واژه به وضوح نشان می‌دهد که چیزی در دسترس نیست یا وجود ندارد. به عنوان مثال، در جمله او بدون کفش به مدرسه رفت، کلمه بدون بیانگر این است که آن فرد کفش نداشته است. در دیکشنری‌ها، بدون معمولاً با واژه‌هایی مانند بغیر، بی، بلا، بری و عاری هم‌معنی در نظر گرفته می‌شود. همچنین، کلمه با به عنوان متضاد آن شناخته می‌شود. این واژه‌ها به ما کمک می‌کنند تا وضعیت وجود یا عدم وجود یک چیز را بهتر درک کنیم و در مکالمات روزمره به کار می‌روند. به طور کلی، بدون یکی از واژه‌های مهم در زبان فارسی است که در بیان مفاهیم مختلف نقش اساسی دارد و به ما امکان می‌دهد تا در مورد کمبودها و فقدان‌ها صحبت کنیم.

لغت نامه دهخدا

بدون. [ ب ِ ن ِ ] ( حرف اضافه مرکب ) بغیر. بجز. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بی. بلا. ( یادداشت مؤلف ): بتلاء؛ عمره بدون حج. ( منتهی الارب ). اراضی بدون مالک؛ یعنی بی مالک. بدون او این کار میسر نیست؛ یعنی بی او. ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(بِ نِ ) (ص. ق. ) ۱ - فاقد، بی بهره. ۲ - بی (نشانة فقدان یا نبودن ).

فرهنگ فارسی

بغیر بجز.

ویکی واژه

senza
فاقد، بی بهره.
بی (نشانة فقدان یا نبودن)

جمله سازی با بدون

عود، به مجمر بسوز، زود، به محضر بساز به کوی مستان حق ایاه تعبدون
بدون لطفش کی خسروی نمودی کی جم و سکندر از او یافتند دارایی
گو آسمان نواله بدون همتان دهد ما را نیاز نیست بخوان کرامتش