بازپرسی

لغت نامه دهخدا

بازپرسی. [ پ ُ ] ( حامص مرکب ) عمل بازپرس. استنطاق. ( لغات فرهنگستان ). || مؤاخذه. بازخواست.

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص. ) ۱ - پرسش مکرر. ۲ - از نظر حقوقی، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه ای رسمی نویسد و آن گاه با توجه به جواب ها قرار صادر نماید، عمل بازپرس.

فرهنگ عمید

کار و عمل بازپرس، پرسش و سؤال مکرر از متهم، استنطاق.

فرهنگ فارسی

۱ - پرسش مکرر. ۲ - پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نام. رسمی نویسد و آنگاه با توجه بجوابها قرار صادر نماید عمل باز پرس.
مواخذه و باز خواست

ویکی واژه

inquisizione
interrogatorio
پرسش مکرر.
از نظر حقوقی، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه‌ای رسمی نویسد و آن گاه با توجه به جواب‌ها قرار صادر نماید، عمل بازپرس.

جمله سازی با بازپرسی

برفتم و حال بازپرسید، و همه بتمامی شرح کردم. بخندید، رضی اللّه عنه، و گفت:
غیر نور روی او در دیدهٔ ما هست نیست هرچه رو بنمود از آن رو بازپرسیدیم ما
از آن هر دو ضریح ار بازپرسی یکی عرش است و آن دیگر چو کرسی
چون کلیم القصه شد بر کوه طور بازپرسید آن سخن، حق گفت دور
و گفت: به سنگ سپید مسئله بازپرسیدم چهار هزار مسئله مرا جواب کرد در کرامت.
زمانی در مقام لطف کوشید از ایشان حال هر جا بازپرسید