اکرام به معنای احترام و بزرگداشت است و در فرهنگهای مختلف به عنوان یک اصل کلیدی در تعاملات انسانی شناخته میشود. این واژه نه تنها به معنای احترام به دیگران، بلکه به معنای ارج نهادن به ارزشها و اعتقادات آنها نیز به کار میرود. این واژه به عنوان یک اسم، نشاندهندهٔ نوعی از محبت و توجه به دیگران است که در روابط اجتماعی و خانوادگی از اهمیت ویژهای برخوردار است. در جوامع مختلف، اکرام به اشکال گوناگون خود را نشان میدهد؛ از جمله احترام به بزرگترها، رعایت آداب و رسوم در مناسبتهای مختلف و همچنین برقراری ارتباطات مثبت و سازنده با دیگران. این مفهوم به عنوان یک اصل اخلاقی، همواره در تعلیم و تربیت، فرهنگسازی و حتی در محیطهای کاری مورد تأکید قرار میگیرد. اکرام به معنای واقعی کلمه نشاندهندهٔ تعهد فرد به رعایت حقوق دیگران و تلاش برای ایجاد فضایی صمیمی و محترمانه در روابط انسانی است. از این رو، درک و پیادهسازی این مفهوم در زندگی روزمره میتواند به بهبود کیفیت روابط انسانی کمک شایانی نماید و به نوعی ضامن ایجاد جامعهای سالم و متعادل باشد. در نهایت، با ترویج فرهنگ اکرام، ما میتوانیم به تحکیم بنیانهای اجتماعی و اخلاقی جامعه خود کمک کنیم و به یکدیگر یادآور شویم که احترام به دیگران، کلید موفقیت و تداوم روابط انسانی است.
اکرام
لغت نامه دهخدا
- اکرام خو؛ آنکه خصلت بخشندگی دارد. بخشنده. کریم. ( فرهنگ فارسی معین ).
- اکرام ساز؛ اکرام سازنده. صاحب کرم. نیکوکار. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| ( اِمص ) بزرگداشت. حرمت. ( فرهنگ فارسی معین ). حرمت و عزت و احترام. ( ناظم الاطباء ): عبدوس به فرمان ما بر اثر وی [ آلتونتاش ] بیامد... و زیادت اکرام ما به وی رسانید. ( تاریخ بیهقی ).
در حشر مکرم کسی بود کاو
گشتست به اکرام او مکرم.ناصرخسرو.ملک این برمک را با چندان اعزاز و اکرام از بلخ بفرمود آمدن. ( تاریخ بخارا نرشخی ).
ملک در اکرام آن کافرنعمت غدار افراط نمود. ( کلیله و دمنه ). باز اگرچه وحشی و غریب است چون از او منفعت می تواند بود به اکرامی هرچه تمامتر او را بدست آرند. ( کلیله و دمنه ). فراط اکرام ملک بدو [ گاو ] این بطر راه داده است. ( کلیله و دمنه ). چون یک چندی به این بگذشت... در اکرام او بیفزود. ( کلیله و دمنه ).
قاضی رابه اکرام تمام بازگردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 389 ). او را به اکرام و احترام به هرات آوردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 343 ). چون بدانجایگاه رسیدم به اکرامی تمام تلقی کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 339 ).
منگر اندر ما مکن در ما نظر
اندر اکرام و سخای خود نگر.مولوی.... به اکرامم درآوردند. ( گلستان ).
که مرهم نهادم نه درخورد ریش
که درخورد انعام و اکرام خویش.( بوستان ).نه به زرق آمده ام تا به ملامت بروم
بندگی ورزم اگرعزت و اکرامم نیست.سعدی. || احسان. انعام. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ):
از سر اکرام و از بهر خدا
بیش از این ما را مکن از خود جدا.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. احترام کردن.
۳. بخشش کردن.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) بزرگداشتن گرامی داشتن احترام کردن. ۲ - احسان کردن. ۳ - ( اسم ) بزرگداشت حرمت. ۴ - احسان انعام. جمع: اکرامات.
فرهنگ اسم ها
معنی: بزرگداشت، احترام کردن، گرامی داشتن، احسان، حرمت، از واژه های قرآنی
ویکی واژه
نیکی کردن.
بزرگداشت، حرمت.
احسان، نیکی.
اکرامات.
جملاتی از کلمه اکرام
در چشم دیو مردم از اکرام فارغی آنجا که آدمی بنی آدم مکرّم است
چو ظاهر کنی بر خود انعام شاه زیادت شود بر تو اکرام شاه شود
بامداد تو شد هر مشکلی حل ز اکرام تو هر دردی مداوا