انتقاد

انتقاد به معنای بررسی، تحلیل و ارزیابی یک موضوع، عمل، یا پدیده به منظور شناسایی نقاط قوت و ضعف آن است. این واژه می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند هنر، ادبیات، سیاست، علم و رفتارهای اجتماعی به کار رود. انتقاد می‌تواند به صورت مثبت (سازنده) یا منفی (تخریبی) بیان شود.

جنبه‌های مختلف

سازنده: این نوع به هدف بهبود و رشد انجام می‌شود. در انتقاد سازنده، نقاط ضعف و ایرادات به طور واضح بیان می‌شوند، اما با هدف ارائه پیشنهادات و راهکارهایی برای بهبود و پیشرفت.

مخرب: بیشتر بر روی اشکالات و نقاط ضعف تمرکز دارد و ممکن است به صورت غیرمنصفانه یا بی‌رحمانه بیان شود. این نوع انتقاد می‌تواند به فرد یا گروه آسیب برساند و به جای بهبود، باعث کاهش انگیزه و اعتماد به نفس شود.

در هنر و ادبیات: به بررسی و تحلیل آثار هنری و ادبی اشاره دارد. منتقدان آثار را از نظر فنی، محتوایی، و هنری بررسی کرده و نظرات خود را بیان می‌کنند.

اجتماعی: به بررسی و تحلیل رفتارها، سیاست‌ها و شرایط اجتماعی اشاره داشته باشد. این نوع می‌تواند به شناسایی مشکلات اجتماعی و راهکارهای ممکن برای بهبود آن‌ها کمک کند.

لغت نامه دهخدا

انتقاد. [ اِ ت ِ ]( ع مص ) سره کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سره گرفتن. ( ناظم الاطباء ). بیرون کردن درمهای ناسره از میان درمها. ( از اقرب الموارد ). بهین چیزی برگزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || گرفتن درم را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). درمها را نقد گرفتن.( از اقرب الموارد ). نقد ستدن. ( تاج المصادر بیهقی ).نقد بستدن. ( مصادر زوزنی ). نقد ستانیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نقد گرفتن پول. ( فرهنگ فارسی معین ). || جوان شدن کودک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بجوانی رسیدن کودک. ( از اقرب الموارد ). || آشکار کردن عیب شعر بر قائل آن. ( از اقرب الموارد ). خرده گرفتن. ( فرهنگ فارسی معین ). || کاه از دانه جدا کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). جدا کردن ( خوب از بد یا کاه از گندم و مانند آن ). ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح علم حدیث ) عبارت از تعلیل است و منتقَد حدیثی است که درآن اختلاف روایت باشد از جهت افزونی و کمی رجال اسناد یا از جهت تغییر پاره ای از اسناد از جهت اختلاف در الفاظ متن حدیث یا از جهات دیگر. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همین کتاب شود. || ( اِمص ) نقد کردن. ( ناظم الاطباء ). بِه ْگزینی. خرده گیری. ( فرهنگ فارسی معین ). سره گیری. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( مص ) جدا ساختن کاه از غله:
بر سر خرمن بوقت انتقاد
نی که فلاحان همی جویند باد.مولوی ( مثنوی ). || ( اِ مص ) ( اصطلاح ادب و هنر ) در مقابل لفظ کریتیک بکار برند و آن عبارتست از شرح معایب و محاسن شعر یا مقاله یا کتابی، یا سنجش اثری ادبی یا هنری بر معیار یا عملی تثبیت شده. ( ازفرهنگ فارسی معین ). || یکی از اعمال علم معماست و آن اشارت کردن است ببعض حروف بالفاظ مناسب آن حروف چنانکه حرف اول را سر و رخ و لب و تاج گفتن و حرف وسط را میان و دل و کمر و حرف آخر را پا و دامن و غیره خواندن، چنانکه برای شمس در این مصراع:
اول شام و میان چمن و دامن نرگس.؟ ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ).و رجوع به نقد شود.

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع. ] (مص م. ) ۱ - خالص کردن. ۲ - جدا کردن خوب از بد. ۳ - خرده گرفتن. ۴ - برشمردن درستی ها و نادرستی های یک اثر ادبی یا هنری.

فرهنگ عمید

۱. بحث کردن دربارۀ مقاله یا کتاب یا اثر هنری به طوری که خوبی ها و بدی هایش آشکار شود، عیب جویی، آشکار کردن عیب کسی.
۲. آشکار کردن عیب شعر.
۳. جدا کردن پول خوب از بد.
۴. [قدیمی] نقد گرفتن پول.
۵. [قدیمی] سره گرفتن.
۶. [قدیمی] سره کردن.

فرهنگ فارسی

۱- (مصدر ) سره کردن. ۲ - نقد گرفتن پول. ۳ - جدا کردن (خوب از بدیا کاه از گندم و مانند آن ). ۴ - خرده گرفتن. ۵ - ( اسم ) به گزینی خرده گیری. ۶ - شرح معایب و محاسن شعر یا مقاله یا کتابی با سنجش اثری ادبی یا هنری بر معیار یا عملی تثبیت شده. جمع: انتقادات.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نقد و انتقاد در لغت به معنی ارزیابی، بررسی، شناسایی نمودن، زیر و رو کردن، عیب­ها را نمایاندن و پنهان­ ها را رو کردن است.
نقد؛ یافتن و نشان دادن است تا اگر کسی خواست، راهش را بیابد و اگر نخواست عذری نداشته باشد. و در اصطلاح، وارسی و بررسی نوشتار، گفتار یا رفتاری برای شناسایی و شناساندن زیبایی و زشتی، بایستگی و نبایستگی، بودها و نبودها و درستی و نادرستی آنها است. هدف اصلی یک منتقد از نقد همان هدفی است که یک پزشک در معاینه بیمار دنبال می کند. 
مفهوم نصیحت
یکی از واژه هایی که به معنای انتقاد سالم است؛ نصیحت (خیرخواهی) می باشد که از واژه های پر کاربرد قرآنی و روایی است. نصیحت از ماده نَصح و نُصح گرفته شده است. نَصح به معنای خالص شدن و خالص کردن؛ و نُصح به معنای خلوص و بی ‏غل و غش بودن است. بنابراین ناصح، کلام و عمل خود را از هر ناخالصی پاک نموده و انگیزه‏ای جز خیرخواهی ندارد و همچنین بدون هیچ گونه غرض شخصی، و صرفاً برای منافع و مصالح فرد یا جمع، اقدام می کند.
عیب جویی و انتقاد
در روایات بسیاری، از عیب جویی و سرزنش مؤمن، به شدت نهی شده است.
امیر مؤمنان علی(ع) می فرمایند:
"... آن کس که جز به حساب نفس خویش پردازد، خود را در تاریکی ها، سرگردان و در هلاکت افکنده است و شیاطین، او را به سرکشی و طغیان می کشانند و رفتار زشت او را در دیده اش زیبا می نمایانند." 
علی رغم اینکه انتقاد در ردّیابی عیوب و ابراز آن به صاحب عیب، مشابه با عیب جویی است، اما منشأ عیب جویی، حسادت و انتقام جویی و خودخواهی و خباثت نفس است، ولی خاستگاه انتقاد، نوع دوستی و عواطف انسانی و تعهّد ایمانی است. (انگیزه فاعلی) و همچنین هدفی که عیب جو از این کار خود تعقیب می کند، آزاردهی و تخریب شخصیت و در هم شکستن طرف مقابل خویش است، در حالی که غرضِ انتقادگر، اصلاح و زدودن عیوب و رو به کمال بردن شخص مورد انتقاد است.(انگیزه غایی)

جملاتی از کلمه انتقاد

نقد من است در نظر بخردان سره نقّاد لطف او سخنم کرده انتقاد
بر سر خرمن به وقت انتقاد نه که فلاحان ز حق جویند باد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم