اعرابی صفت نسبی و اسمی در زبان عربی است که به معنای بادیهنشین میباشد. این واژه در منابع معتبری چون ترجمانالقرآن عادل بن علی و ناظمالاطباء بهکار رفته و بیانگر وابستگی به جامعهٔ اعراب است. در فرهنگ فارسی معین، اعرابی بهصورت عرب بیابانی یا تازی بادیهنشین تعریف شده است. همچنین در غیاثاللغات با اشاره به نسبت این واژه به اعراب که خود اشاره به عربهای صحرانشین دارد بر این مفهوم تأکید شده است. بهطور خلاصه، اعرابی در کاربردهای لغوی و تاریخی، اشاره به فردی از میان عربهایی دارد که زندگی کوچنشینی و بیابانگردی داشتهاند و فرهنگ و شیوهٔ معیشت آنان با زندگی در بادیه پیوند خورده است.
اعرابی
لغت نامه دهخدا
بر کتف آفتاب باز ردای زر است
کرده چو اعرابیان بر در کعبه مآب.خاقانی.اعرابی ام که بر پی احرامیان روم
حج از پی ربودن کالا برآورم.خاقانی.جبرئیل استاده چون اعرابی اشترسوار
کز پی حاجش دلیل ره نوردان دیده اند.خاقانی.ترسم نرسی بکعبه ای اعرابی
کاین ره که تو میروی بترکستان است.سعدی.اعرابیی در حلقه جوهریان بصره حکایت همی کرد. ( گلستان ).
- ای اعرابی؛ ای مرد تازی. ( ناظم الاطباء ).
- مرد اعرابی؛ مرد تازی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اعراب شود.
اعرابی. [ اَ ] ( اِخ ) شیخ ابوسعید احمدبن محمد بصری معروف به اعرابی. وفاتش در محرم سال 341 هَ. ق. بزمان مطیع خلیفه. و از سخنان اوست: زیان کارترین چیزی نمودن علم است به مردمان. ( از تاریخ گزیده ص 781 ).
اعرابی. [ اَ ] ( اِخ ) ازروات است. احمدبن سلیمان معیدی مکنی به ابوالحسین از او روایت دارد. رجوع به معجم الادباء ج 1 ص 141 شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
از روات است
ویکی واژه
اعراب.
جمله سازی با اعرابی
در تاریخ ۲۰ تیر مادر سهراب اعرابی را به اداره تشخیص هویت ارجاع میدهند تا آلبومهای کشتهشدگان را نگاه کند و مشخص میشود او کشته شدهاست.
این مجموعه در ایران، توسط غلامحسین اعرابی ترجمه شده و با نام "تالار وحشت" توسط نشر ویدا و انتشارات پلیکان به چاپ رسیدهاست.
میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نیز برای دیدار با خانواده سهراب اعرابی و همدردی و تسلی آنان به خانه آنها رفتند.