استدلالی

لغت نامه دهخدا

استدلالی. [ اِ ت ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به استدلال. || آنکه دلیل بر دعوی اقامه کند. || مجازاً، حکیم. کلامی. مقابل کشفی و شهودی:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود.مولوی.

فرهنگ عمید

۱. مربوط به استدلال.
۲. [مقابلِ کشفی و شهودی] مبتنی بر دلیل و استدلال: حرف های استدلالی.
۳. (اسم، صفت ) کسی که همواره به دلیل و استدلال تمسک می جوید، طرف دار منطق و استدلال.
۴. فیلسوف: پای استدلالیان چوبین بُوَد / پای چوبین سخت بی تمکین بُوَد (مولوی: ۱۲۱ ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به استدلال ۱ - آنچه که مبتنی بر استدلال باشد. آنچه که با دلیل همراه باشد. ۲ - دانشمندی که باستدلال تمسک جوید حکیم فیلسوف مقابل کشفی شهودی. جمع: استدلالیان.

جمله سازی با استدلالی

قضیه چرچ-تورینگ در نظریهٔ تکرار بر تعریف مشخصی از عبارت الگوریتم تکیه دارد. بر پایهٔ تعریفاتی که عمومی‌تر از تعریفاتی هستند که در نظریهٔ تکرار معمولاً مورد استفاده قرار می‌گیرند، بورگین استدلال می‌کند که الگوریتم‌های مافوق بازگشتی، مثل ماشین‌های تورینگ استدلالی، قضیهٔ چرچ-تورینگ را رد کی کنند.
دیگر فراست استدلالی و این همه عاقلان را بود. سوم فراستست بنظر دل بآن نور که مؤمن در دل دارد، چنان که مصطفی (ص) گفت: «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور اللَّه».
قدیس آنسِلم کانتِربِری یکی از مهم‌ترین متفکران مسیحی است. به سبب شیوهٔ استدلالی آنسلم عده‌ای از مورخان اندیشهٔ مسیحی، او را پدر فلسفهٔ مدرسی می‌دانند. او که از بزرگ‌ترین فلاسفهٔ قرن یازدهم میلادی بود به سبب تأثیر عمیق آگوستین بر فلسفه‌اش به آگوستین ثانی معروف شد.
لایسعنی ملک مقرب کجا و اشغلینی یا حمیرا، پای استدلالیان چوبین بود. اما حرب ساوه ترک خاص بهرام چوبینه است، سرهای بی تمکین را جز بپای بی تمکین نشاید سپرد، معارضه بمثل را از دست نباید داد، بلدهای راه از رهنمای آگاه بی نیازند، گمراهان محتاج دلیلند و رهبران کمیاب و قلیل. فی العشق تسومنی دلیلاها و جهک اوضح الدلائل تا لله کنت هالکا فی شقوتی لولم ارک. این جا خوابم گرفت، باقی مطلب ماند بچاپار دیگر.