استبعاد

استبعاد به معنای بعید دانستن یا دور از انتظار دانستن است. این کلمه زمانی به کار می رود که بخواهیم نشان دهیم چیزی غیر ممکن، غیر محتمل یا دشوار به نظر می رسد. مثلا استبعاد دارد که او در این شرایط بپذیرد، یعنی پذیرفتن آن خیلی بعید است.

لغت نامه دهخدا

استبعاد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) دور شدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || دوری جستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث ). دوری خواستن. ( زوزنی ). || دور دانستن. دور شمردن. ( زوزنی ). گمان نبردن: استبعد الشی ٔ؛ بعید شمرد آن چیز را. ( از منتهی الارب ). از این تقریر استبعاد تمام مینمودند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع. ] (مص م. ) بعید دانستن، دور از قبول.

فرهنگ عمید

۱. بعید شمردن، بعید دانستن، دور شمردن.
۲. دوری کردن، دور شدن، دوری.

فرهنگ فارسی

بعیدشمردن، بعیددانستن، دورشمردن، دوری جستن، دورشدن، دوری
( مصدر ) دور شمردن بعید دانستن.

ویکی واژه

بعید دانستن، دور از قبول.

جملاتی از کلمه استبعاد

جسم اگر خاکست و جان پاکست استبعاد نیست بوتة خاری بود کز گل برومندش کنند
پس اگر به این حالت سکرات مرگ، ایشان را دریابد چه استبعاد دارد که در بعضی از عقاید دینیه شک نمایند؟ و ایشان مانند کسی هستند که در کشتی شکسته نشسته باشد و کشتی او در گرداب افتاده، موجی آن را به موجی دیگر اندازد و غالب این است که چنین کسی غرق می شود.
قطره گر در خود نگنجد جای استبعاد نیست این قدر کم‌ظرفی از یاران دریادل چرا

او هماهنگ‌ کردن زبان با شرایط صحنه را از وظایف کارگردان می‌داند و استبعادی نمی‌بیند که نمایشنامه‌ای که خود به پارسی معیار برگردانده در هر شهر به لهجهٔ آنجا اجرا بشود.

اما این سرور و نشاط از جمله امراض نفسانیه است و آن را ریاء خفی نامند و صاحب آن توقع تعظیم و احترام از آن که مطلع شده دارد و اگر آن شخص تقصیری در احترام او کند در دل خود استبعاد می نماید و اگر نفس این شخص، از مرض خالی می بود و مطلقا شایبه ریا در او نمی بود

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم