اسبست

لغت نامه دهخدا

اسبست. [ اَ ب ِ/اِ ب ِ ] ( اِ ) یونجه. و معرب آن فصفصه و جمع فصافص است. ( المعرب جوالیقی ص 240 ). و رجوع به اسپست شود.

فرهنگ معین

(اَ یا اِ بِ ) (اِ. ) یونجه.

فرهنگ فارسی

( اسم ) یونجه

دانشنامه عمومی

آسبست. شهر آسبست ( به روسی: Асбест ) در کشور روسیه و در اوبلاست سوردلوفسک واقع شده است.

ویکی واژه

یونجه.

جمله سازی با اسبست

شها چون پیل و فرزین شه پرستم نه چون اسبست کارم رخ‌پرستی
قدرش به ملک امکان بس نامناسبست آن در بزرگواری و این از محقری
براه مرو، چو خوش گفت کاروان سالار که استر ارچه چو اسبست از نتاج خر است
تاریخ جهانست نه اسبست‌که‌گویی دی بود که با چنگیز آمد ز کلوران
تعداد رشحه ی قلم فیض بخش او یبرون ز جذر و مد رقوم محاسبست
زخم زبان که هست بدل نقش فی الحجر بر قلب رو سیاه خوارج مناسبست