آتش‌زبان

لغت نامه دهخدا

( آتش زبان ) آتش زبان. [ ت َ زَ ] ( ص مرکب ) تیز و تند زبان:
سعدی آتش زبانم وز غمت سوزان چو شمع
با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست.سعدی.

فرهنگ عمید

( آتش زبان ) تیززبان، کسی که تند سخن بگوید: سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع / با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست (سعدی۲: ۳۶۹ ).

فرهنگ فارسی

( آتش زبان ) تیز و تند زبان

ویکی واژه

(شاعرانه): دارای گفتار شورانگیز یا غم‌انگیز و اثرگذار. سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع/ با همه آتش‌زبانی در تو گیراییم نیست. «سعدی»

جمله سازی با آتش‌زبان

سزای تست ای پروانه دلسوزی و محرومی به مغز جان چرا پرورده‌ای آتش‌زبانی را
از فیض عشق روی زمین گوش تا به گوش از گفت‌وگوی صائب آتش‌زبان پر است
سعدیِ آتش‌زبانم در غمت سوزان چو شمع با همه آتش‌زبانی در تو گیراییم نیست
در بلندی، عمر من چون شمع کوتاهی نداشت زندگانی کوته از آتش‌زبانی شد مرا
اگرچه بلبل این باغ نغمه‌پرداز است حریف صائب آتش‌زبان نمی‌گردد