حرف اضافه، به عنوان یک نوع کلمه، ارتباط بین دو واژه را مشخص میکند و واژه بعدی را به عنوان متمم واژه نخست قرار میدهد. به عبارت دیگر، معنی واژه اول بدون ذکر واژه دوم کامل نمیشود. به عنوان مثال، در جملاتی مانندبه تو میگویم یا با شما خواهم رفت، حذف حرف اضافه باعث میشود که معنای جمله ناقص بماند. در زبان فارسی، برخی از پرکاربردترین حرفهای اضافه شامل: "ب" (به)، "با"، "از"، "بر"، "تا"، "در"، "نزد"، "پیش"، "پس"، "برای" و "میان" هستند. هر یک از این حرفها معانی خاص خود را دارند و برای درک بهتر آنها، نیاز است که به توضیحات هر کدام مراجعه شود. به طور کلی، حرفهای اضافه نقش مهمی در ساختار جملات دارند و به بیان روابط بین عناصر مختلف در جمله کمک میکنند. در واقع، این کلمات به ما امکان میدهند تا مفاهیم را به شکلی دقیقتر و مشخصتر بیان کنیم.
حرف اضافه
لغت نامه دهخدا
حرف اضافه. [ ح َ ف ِاِ ف َ / ف ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کلمه ای است که نسبت میان دو کلمه را بیان کند و کلمه بعد را متمم کلمه دیگر قرار دهد چنانکه معنی کلمه نخستین بدون ذکر دوم ناتمام باشد: به تو میگویم. با شما خواهم رفت. از او پرسیدم. که معانی این افعال بدون حرف اضافه ناتمام باشد. ( دستور زبان فارسی تألیف پنج استاد ). مشهورترین حرفهای اضافه در زبان فارسی عبارتست از: ب ( به )، با، از، بر، تا، در، اندر، نزد، نزدیک، پیش، پس، برای، بهر، روی، زیر، زبر، سو، سوی، میان، پی، جلو، بالا، تو، درون، اندرون، بیرون ( برون )، بی، بدون، چون، پهلوی، بسان، بکردار، گرد، دنبال، درباره ٔ،مانند، مگر. هر یک از این حرفهای اضافه دارای معنی خاص است. و برای معنی هر کدام رجوع بدان کلمه شود.
حرف اضافه بسیط و مرکب: برخی از حرفهای اضافه از ترکیب دو حرف ساخته شده است، مانند: از برای، از پی، از روی، از بهر، بجز، در نزد، درباره ٔ. در این صورت آنها را حرف اضافه مرکب نامند. و اگر چنین نباشد حرف اضافه بسیط است.
حرف اضافه مختص و مشترک: مختص آن است که همیشه بصورت حرف اضافه بکار رود، مانند: از، بر، و... مشترک آن است که گاهی بصورت حرف اضافه و گاهی بصورت قید یااسم بکار رود، مانند: زیر، رو، پیش، نزدیک، که هرگاه با متمم باشد حرف اضافه است: کتاب گلستان روی ِ میزاست. قلم زیر کاغذ است. و در صورتی که بدون متمم بکار رود حرف اضافه نباشد، چون: «پیش آمد، نزدیک رسید»که قید میباشد و «به محلی نزدیک منتقل شو» که صفت است.
مختصات حروف اضافه: هر یک از فعلها در زبان فارسی بوسیله یک یا چند حرف اضافه مخصوص، مفعول بواسطه میگیرد، و با حروف دیگر نمی تواند مفعول بگیرد و یا اینکه با هر یک ازحرفهای اضافه معنی خاصی میدهد چنانکه فعل گراییدن در جمله «بدو گرایید» و «از او گرایید» دو معنی متناقض میدهد. و چنانکه فعل جدا کردن با «از» یک معنی دارد و با «با» معنی دیگر.
نام حرف اضافه: همایون فرخ در «دستور جامع» حرف اضافه را «حرف پیشین » نامیده گوید: حروف و کلماتی هستند که تقریباً همیشه در جلو کلماتی درآیند که آن کلمات در حقیقت مفعول آنها یعنی محکوم و متأثر آنها میشوند، چون: روی میز، برای مردم، نزدیک باغ و غیره. و در همه زبانها این کلمات همین حالت را دارند. در زبان عربی چون بعضی از این حروف نسب بین معانی و مفهوم ها را معین میکند یعنی یک معنی و مفهوم را بسمت یک معنی و مفهوم دیگر میکشند آنهارا حروف جرّ و بعضی را حروف اضافه مینامند و در عربی هم تأثیر آنها در کلمات مدخول آن است که مجرور میشوند و کسره میگیرند، امادر فارسی آنها را «حروف جر» نامیدن مورد ندارد. از طرف دیگر چون کلیه اصطلاحات صرف و نحو و دستور زبان فارسی از میان رفته معلوم نیست این حروف چه اسمی داشته است. فقط راهی که داریم آن است که ببینیم در زبانهای دیگر که با پارسی از یک مادر و یک خانواده هستند، یعنی ریشه آنها آریائی است این حروف چه موقعیت دارند و اسم آنها چیست. در بیشتر زبانهای اروپائی که از ریشه آریائی ( هندواروپائی ) هستند اسم این حروف پرپوزیسیون میباشد که معنی ترکیبی آن «پیش واقعشونده » است. تصور میشود که چون بعضی از این حروف در عربی موسوم به حروف اضافه است و در پارسی نیز بعضی از آنها کسره دارند و شبیه به اسمی میشوند که مضاف واقع شده است، کسانی که اخیراً صرف و نحو نوشته اند این اسم را مناسب دانسته کلیه این حروف را حروف اضافه نامیده اند. اکنون که ما میخواهیم اسمی برای یک کلمه یا حرف پارسی اختیار کنیم چرا متوسل به زبان خارجی شده اسمی مرکب از دو کلمه انتخاب کنیم ؟ بعقیده ما اگر آن را «پیشین » یا حرف پیشین بنامیم بهتر است، زیرا شامل تمام این گونه کلمات یا این طبقه حروف بوده و پارسی است و عاریه هم نیست و ما این اسم را اختیار کردیم گرچه اصطلاح هائی هست که از صرف و نحو عربی عاریت شده است اما حالا که ما میخواهیم اصطلاحی وضع کنیم دیگر چرا قرض کنیم.
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
ویکی واژه
(ادبی): در دستور زبان، کلمهای که کلمه یا گروهی از کلمههای را به فعلِ جمله یا به صفتی نسبت میدهد و آنها را متمم و وابستهٔ آن قرار میدهد، مانند از، با، بوسیله در جملات زیر: کتاب را از کتابخانه گرفتم. با خودش حرف میزد. محاسباتم را بوسیله ماشین حساب انجام میداد.
(حوزه زبانشناسی): یکی از مقولههای اصلی واژگانی که رابطۀ میان سازههای جمله را نشان میدهد.