انصرام

لغت نامه دهخدا

انصرام. [ اِ ص ِ ] ( ع مص ) بریدن و منقطع گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بریده شدن و منقطع شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). انقطاع. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). پاره پاره شدن. ( یادداشت مؤلف ). || آخر شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). گذشتن. ( از اقرب الموارد ). سر آمدن. برسیدن. بپایان رسیدن. بسر رسیدن مدت. بسر رسیدن. بررسیدن. انقضاء. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِمص ) بریدگی. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(اِ ص ِ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) بریده شدن، قطع شدن. ۲ - (اِمص. ) بریدگی.

فرهنگ عمید

بریده شدن، قطع شدن، منقطع شدن.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بریده شدن قطع شدن منقطع گردیدن. ۲ - ( اسم ) بریدگی انقطاع.

ویکی واژه

بریده شدن، قطع شدن.
بریدگی.

جمله سازی با انصرام

نشود اینکه بر دوام تند به زوال و به انصرام تند
بانصرام زمان قهرش ار دهد فرمان به انهدام جهان خشمش ارکند محضر
کار دنیا به انصرام رسید خفته را نوبت قیام رسید