آبله رو

لغت نامه دهخدا

( آبله رو ) آبله رو. [ ب ِ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) مجدر: سلطان ملکشاه... آبله رو بود، چهره بزردی مایل. ( راحةالصدور راوندی ).

فرهنگ عمید

( آبله رو ) ویژگی کسی که اثر تاول های بیماری آبله در چهره اش باقی مانده باشد.

فرهنگ فارسی

( آبله رو ) ( صفت ) کسی که در چهره اش مهر آبله بود آنکه اثر آبله بر چهره اش پیدا باشد مجدر
مجدر

ویکی واژه

آبله‌رو
آنکه اثر دانه‌های آبله، پس از بهبودی در صورتش مانده باشد. مانند صورت آبله رویان پر از نقطه‌های سیاه شده بود. جمالزاده

جمله سازی با آبله رو

حسن تو مبرا ز عیوبست ولیکن تا چشم به خود دوخته‌ای آبله رویی
ز درد می دل زهاد با صفا نشود که چشم آبله روشن به توتیا نشود
مخورفریب زشیرین لبان زیرنقاب نشان آبله روی انگبین پیداست
یارب این آبله رو ابلهک مفلس زشت بچه تدبیر به شیرین پسران ‌گردد یار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
افراهیم
افراهیم
کص
کص
گی خار
گی خار
کافر همه را به کیش خود پندارد
کافر همه را به کیش خود پندارد