سرسپرده واژهای است که در زبان فارسی معانی متعددی را در بر میگیرد و بسته به بافتار، میتواند برداشتهای گوناگونی را به ذهن متبادر سازد. در معنای عام، «سرسپرده» به فردی اطلاق میشود که در برابر یک قدرت، مرجع یا ایده، از اراده و اختیار خود دست کشیده و کاملاً مطیع و فرمانبردار است. این مفهوم، جنبهای از انقیاد و پذیرش بیچون و چرا را در خود دارد که میتواند در روابط سلسله مراتبی یا ساختارهای اقتدارگرا مشاهده شود. در چنین حالتی، فرد بدون چون و چرا دستورات را اجرا کرده و از هرگونه مقاومت یا پرسشگری پرهیز میکند.
در مفهومی عمیقتر و غالباً در بسترهای عرفانی و معنوی، «سرسپرده» به معنای کسی است که با اختیار و آگاهی، خود را تسلیم یک مسیر روحانی یا یک مرشد کرده است. این تسلیم، نه از روی ضعف یا اجبار، بلکه از روی اعتماد و اعتقاد قلبی به راهنما و هدف والا صورت میگیرد. در این معنا، فرد با کنار گذاشتن خودیت و خواستههای نفسانی، در حلقه ارادت مرشد درآمده و با پذیرش کامل تعالیم و هدایتهای او، گام در مسیر سلوک مینهد. این نوع سرسپردگی، در واقع اوج کمال و رهایی از تعلقات دنیوی تلقی میشود.
بنابراین، واژه سرسپرده طیفی از معانی را پوشش میدهد؛ از اطاعت صرف و فرمانبرداری تحت فشار، تا تسلیم آگاهانه و عاشقانه در مسیر تعالی معنوی. درک معنای دقیق آن مستلزم توجه به زمینهای است که این واژه در آن به کار رفته است. در هر دو حالت، عنصر کلیدی، از خود گذشتگی و واگذاری اختیار به امری والاتر است، خواه این امر، یک اراده بیرونی باشد یا یک مقصد روحانی درونی.