رعناء

لغت نامه دهخدا

رعناء. [ رَ ] ( ع ص، اِ ) رعنا. مؤنث ارعن؛ زن گول و سست. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( از دهار )( از منتهی الارب ). رجوع به رَعنا شود. || نوعی از انگور. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
رعناء. [ رَ ] ( اِخ ) لقب شهر بصره. ( یادداشت مؤلف ). نام بصره. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نام بصرة، سمیت به تشبیهاً برعن الجبل. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - خودپسند، متکبر. ۲ - در فارسی به معنای خوش قد و قامت.

ویکی واژه

خودپسند، متکبر.
در فارسی به معنای خوش قد و قامت.

جمله سازی با رعناء

شرق من عرش احبها فاحبها فانی بعرش فارک رعناء