تکسیر

لغت نامه دهخدا

تکسیر. [ ت َ ] ( ع مص ) نیک شکستن. ( زوزنی ). بسیار شکستن. ( منتهی الارب ) ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ):
گر من به شکستن خم آیم
فریاد مکن بگاه تکسیر.سوزنی.|| خشمناک شدن: فلان یکسر علیک الفوق او الارعاظ؛ او خشمناک است بر تو. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). || قرار دادن کتاب را بر چند باب. ( از اقرب الموارد ). || جمع کردن اسمی را که نه جمع سلامت بود. ( زوزنی ). جمع کردن کلمه را بر تغییر بناء آن و این اصطلاح علمای حرف است. ( از اقرب الموارد ). جمع التکسیر، جمع که بنای واحدش متغیر گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به اصطلاح تعویذنویسان تقسیم کردن اعداد اسم بر خانهای تعویذ بنهجی که از هر طرف شمار برابر افتد. ( غیاث اللغات ). در علم جفر نوعی از بسط باشد... و بر علم جفر اطلاق گردد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به بسط شود. || در اصطلاح مهندسان بمعنی مساحت مستعمل است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع. ] (مص م. ) ۱ - شکستن. ۲ - مساحت کردن.

فرهنگ عمید

شکستن، درهم شکستن، شکاندن.

ویکی واژه

شکستن.
مساحت کردن.

جمله سازی با تکسیر

💡 بدان که جمع بر دو گونه باشد: یکی جمع سلامت گویند، و دیگر را جمع تکسیر.

💡 کرده چون زیق قوا را در گل حکمت نهان پس به تکسیر هوا یک یک مجزا ساخته

💡 چو من سلیم دماغی شکسته دل نه سز است که هست جمع سلامت مسلم از تکسیر

💡 و از این جنس وی را طُرف بسیار است و من مختصر کردم. و این طریقی سخت ستوده است راه سلامت را بی تکسیر اندر صَحْو بر کمال. و پیغمبر علیه السّلام گفت: «مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ و الیَوْمِ الآخِر فَلا یَقِفَنَّ مَواقفَ التُّهَمِ. هر که به خدای ایمان دارد و به روز قیامت، بر مواقف تهمت مه ایستیدا.»

💡 و جمع تکسیر آن بود که بنده اندر حکم واله و مدهوش شود و حکمش چون حکم مجانین باشد.