لغت نامه دهخدا تمهد. [ ت َ م َهَْ هَُ ] ( ع مص ) راست شدن جای. ( زوزنی ). تمکن. ( تاج المصادر بیهقی ). جای گرفتن و دست یافتن بر چیزی. ( آنندراج ). تسهل. ( اقرب الموارد ). || قادر شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
جمله سازی با تمهد مُتَّکِئِینَ ای جالسین جلسة الملوک جلوس راحة و دعة عَلی فُرُشٍ جمع فراش و هو ما استمهد للجلوس و النوم.