تملیح
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. سخن ملیح گفتن، کلام ملیح آوردن.
ویکی واژه
سخن ملیح گفتن.
جمله سازی با تملیح
کرد مژگانش اشارت با لب که بیفشان شکری با تملیح
چشم او کرد بقتلم تصریح نگهش کرد بعفوم تملیح
وجه سیوم طعامست بمعنی تملیح السّمک. چنان که گفت: أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ یعنی تملیح السّمک منفعة لکم. وجه چهارم طعام است بمعنی ذبائح، چنان که درین آیت گفت: وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ.