تطمیع. [ ت َ ] ( ع مص ) طمع افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). امیدوار کردن و آرزومندگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به طمع آوردن کسی را. ( از ذیل اقرب الموارد ). ترغیب وتحریض. ( ناظم الاطباء ): بوسهل زوزنی در باب خوارزمشاه آلتونتاش حیلتی ساخته بود و تضربی کرده بود و تطمیعی نموده بود... آلتونتاش در سر آن شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 287 ). بوسهل زوزنی.... فسادی کرده بود در باب خوارزمشاه آلتونتاش و تضریبی قوی رانده بود و تطمیعی نموده. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 319 ).
(تَ ) [ ع. ] (مص م. ) به طمع انداختن.
به طمع انداختن، آزمند ساختن، کسی را به طمع آوردن و به کاری وادار کردن.
به طمع انداختن، آزمندساختن، کسی رابه طمع آوردن
( مصدر ) بطمع انداختن بیوسانیدن آزمند ساختن بطمع آوردن. جمع تطمیعات.
به طمع انداختن.
💡 به هر حال، از آنجا که زندگی کارگری یغما و گرایش و وابستگیاش به طبقه زحمتکش جامعه، شائبه وجود یک اندیشه سیاسی را ایجاد میکرده، مأموران ساواک به تکاپو میافتند و برای تطمیع یغما، یک مرد شیکپوش را با یک کیف سامسونت پر از اسکناس از دفتر شهبانو به خانه او میفرستند.
💡 در موردی دیگر به نقل از یک شاهد در کرمان، پسران و دختران جوان زرتشتی را می ربودند و می خواستند با تهدید و تطمیع آنها را مجبور به قبول اسلام کنند.در یک مورد،آنها پسرک زرتشتی ۱۲ ساله ای را با زور به حمام عمومی بردند و مجبورش کردند شهادتین بگوید و همان جا ختنه اش کردند
💡 کریم طبعا! اندراداء این مدحت گمان مبر که مرا حرص می کند تطمیع
💡 از قبیل تهدید، تطمیع، توهین، ضرب و جرح، جعل، سرقت، رشوه، اختلاس یا قتل