بازی دادن

لغت نامه دهخدا

بازی دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) فریفتن. گول زدن. کسی را مغبون کردن:
اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام
مباش غره که بازیت میدهد عیار.سعدی.داو بردم جان و تو دربند بازی دادنم
من به عمدا خود بمانم تا توام بازی دهی.امیرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م. ) ۱ - کسی را سرگرم ساختن. ۲ - فریب دادن کسی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کسی را سرگرم ساختن مشغول کردن کسی بتفریح و بازی. ۲ - فریب دادن کسی فریفتن.

ویکی واژه

کسی را سرگرم ساختن.
فریب دادن کسی.

جمله سازی با بازی دادن

پس ظاهر کردیم که این گروه که همی دعوی توحید کنند مشرک‌اند بحق، از بهر آنک خدای را همی بصفات مخلوق گویند، و این انبازی دادن باشد مردم را با خدا، چه بعلم و شنوایی و بینایی و چه بجوارح و از جای بجای شدن. و ایمان این گروه بشرک مقرون است چنانک خدای تعالی همی گوید: قوله «و ما یومن اکثر هم با لله الا و هم مشرکون.» این قول بر این گروه است که بیشتر از خلق که عامه است با ایشان است و با قرار خویش جهال‌اند، چو همی گویند ما ندانیم تفسیر دستهاء خدا چیست، (و) محرفان کلمات خدای‌اند، چو همی گویند معنی وجه خدای قبله است و معنی ید خدا قوت است و جز آن، و قول خویش را بدین تفسیرها نقض کرده‌اند، از بهر آنک قول اولی ایشان آنست که همی گویند خدای بی چون و بی چگونه است و بتفسیر ایشان خدای بصفات مخلوق است با چونی و چگونگی. و گویند خدای را نودو نه نامست، و هر نامی را معنی دیگر است؛ و هر عاقلی داند که آنکس که نودو نه معنی با او (باشد) یک چیز نباشد، و از آن نودو نه چیز باشد بذات خویش، و این تکثیری باشد نه توحید در سخن این گروه، و توحید ایشان پس از آنک از خللها و زللها، ایشان بعضی یاد کردیم بگذاریم و قول دیگر گروهی را شرح کنیم و با لله ا لعون و علیه ا لتکلان.
گریزمن ابتدا در باشگاه‌های شبانه‌روزی فوتبال فرانسوی بازی می‌کرد. او در ۱۳ سالگی به اسپانیا آمد و در تیم‌های پایه رئال سوسیداد مشغول به بازی شد. او پس از چهار سال بازی، به تیم جوانان سوسیداد منتقل شد و برای بازی‌های پیش فصل تیم اصلی نیز انتخاب شد. در این بازی‌ها بازیکن ثابت پست گریزمن مصدوم شد و مربی تیم مجبور به بازی دادن گریزمن شد. او در این بازی‌ها پس از زدن ۵ گل مورد توجه قرار گرفت و به تیم اصلی سوسیداد برای فصل جدید لالیگا منتقل شد.