بر پایۀ پژوهشهای زبانشناسی، واژۀ آژدان در فارسی باستان به دو بخشِ آژ و دان تجزیه میشود. این ساختار در زبانهای کهن، نشاندهندۀ ظرفیتِ واژه سازیِ غنی و دقیق در ادوار گذشته است. هر بخش از این ترکیب، بار معنایی خاص خود را دارد و در کنار یکدیگر، مفهومی واحد را پدید میآورند که بازتابدهندۀ جهانبینی و نیازهای جامعۀ آن روزگار است. در بررسی معناشناختی، بخش نخست یعنی آژ، با واژۀ جوع در عربی همریشه پنداشته شده و بیانگر حالت گرسنگی و نیاز شدید است. بخش دوم، دان، که در فارسی به صورت پسوند مکان به کار میرود، بر جایگاه و ظرفِ چیزی دلالت دارد. از این رو، ترکیب این دو، آژدان را میتوان به معدن یا سرچشمۀ گرسنگی تعبیر نمود. این تعبیر حاکی از آن است که این واژه در اصل برای اشاره به منبع یا عامل اصلی بروز گرسنگی و نیاز به کار میرفته است.
با گذر زمان و تحول زبان، این واژه در قالب آجدان یا پاسبان به فارسی نو رسیده و احتمالاً دستخوش تغییر در تلفظ و حتی گسترش در معنای اولیۀ خود شده است. چنین تحولاتی در مسیر تاریخ زبان، امری متداول است و بررسی ریشهشناختی این قبیل واژگان، گنجینۀ ارزشمندی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی نیاکان ما را آشکار میسازد و بر غنای مطالعات زبانشناسی تاریخی میافزاید.