کینونت

لغت نامه دهخدا

کینونت. [ ک َ نو ن َ ] ( ع مص ) کینونة. کینونه. بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). بودن. ( غیاث ). بودن. هست شدن. موجود شدن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به کینونة و کینونه شود. || ( اِمص ) آفرینش و پیدایش. ( غیاث ). آفرینش. کون. ( فرهنگ فارسی معین ). || بُوِش. باشش. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به مدخل بعد شود.
کینونة. [ ک َ نو ن َ ] ( ع مص ) بودن. ( ترجمان القرآن ) ( آنندراج ). بودن و هست شدن. کون. کیان. ( منتهی الارب ). حادث شدن. کون. کیان. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کینونه و کینونت شود. || ( اِمص ) آفرینش.پیدایش. ( آنندراج ). رجوع به کینونه و کینونت شود.

فرهنگ عمید

۱. آفرینش، خلقت.
۲. پدید آمدن، بودن.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بودن . ۲ - ( اسم ) آفرینش کون
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال جذب فال جذب فال پی ام سی فال پی ام سی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی