لغت نامه دهخدا
گر سرو و گلت خوانم با من چو گل و سرو
مفراز سر از کبر و رخ از کینه میفروز.سوزنی.تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر بخاک اندر اندازدت.سعدی.|| آراستن. زیب دادن. خوش کردن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آراستن. خوش کردن. ( مؤید ) ( شرفنامه منیری ). زیب دادن و آراستن. مرادف آفرندیدن. ( میرزا ابراهیم ). || آلائیدن. ( شرفنامه منیری ) ( مؤید ).