کلنده

لغت نامه دهخدا

کلنده. [ ک َ ل َ دَ / دِ ] ( اِ ) لکلکه را گویند و آن چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا و سر دیگر آن را در سوراخ سنگ آسیا به عنوانی نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کندو از دول کم کم دانه در آسیا ریزد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
گر همی گوییم گول و گرنمی گوییم گول
چون کلنده بر لب دولیم و تک تک می زنیم.مولوی ( از فرهنگ رشیدی ).و رجوع به لکلکه شود.

فرهنگ معین

(کَ لَ دَ یا دِ ) (اِ. ) چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا به طوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود، لکلکه .

ویکی واژه

چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا به طوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود؛ لکلکه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال فنجان فال فنجان فال ای چینگ فال ای چینگ