چلیدن

لغت نامه دهخدا

چلیدن. [ چ َ دَ ] ( مص ) روان شدن. ( آنندراج ). رفتن. ( غیاث ). رفتن و روان شدن. ( ناظم الاطباء ) :
چون ز ستوری به مردمی نشوی
ای پسر و از خری برون نچلی.ناصرخسرو.از چلچل تو پای من ِ زار شد کچل
من خود نمی چلم تواگر میچلی بچل.میرخسرو ( از آنندراج ).و رجوع به چل شود. || لایق و سزاوار بودن. ( آنندراج ). سزاوار شدن و لایق بودن. ( غیاث ). لایق و سزاوار شدن و شایسته بودن. ( ناظم الاطباء ) :
عالمی را بکشی گر ز جفا میچلدت
هر چه خواهی بکن ای شوخ بما میچلدت.میرنجات ( از آنندراج ).|| رمیدن. ( غیاث ). || جنبیدن. || خائیدن. || گزیدن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(چَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - روان شدن . ۲ - رمیدن .

فرهنگ عمید

۱. فشرده شدن چیزی آبدار که آب آن بیرون بیاید، فشرده شدن.
۲. [قدیمی] روان شدن، رفتن: از چل چل تو پای من زار شد کچل / من خود نمی چلم تو اگر می چلی بچل (امیرخسرو: لغت نامه: چلیدن ).
۳. [قدیمی] جنبیدن.
۴. [قدیمی] سزاوار گشتن

ویکی واژه

روان شدن.
رمیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال انگلیسی فال انگلیسی فال میلادی فال میلادی فال درخت فال درخت