پالدم

لغت نامه دهخدا

پالدم. [ دُ ] ( اِ مرکب ) پاردم. قوشقون ( ترکی ). قشقون. قشقن. گوزبان :
ابروان چون پالدم زیر آمده
چشم را نم آمده تاری شده.مولوی.

فرهنگ عمید

= پاردم

فرهنگ فارسی

( اسم ) پاردم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم