پادنگ

لغت نامه دهخدا

پادنگ. [ دَ ] ( اِ مرکب ) دنگ برنج کوبی پائی و دنگ چوبی باشد به هیأت سر و گردن اسب و چون پای بر یک سر آن نهند سر دیگر بلند شود و چون پای بردارند آن سر دیگر فرود آید و شلتوک کوفته شود و برنج از پوست برآید و برای جدا کردن پوست دیگر غلات نیز بکار است. پادنگه. نوع دیگر که با فشار آب حرکت کند آبدنگ نامیده شود. || در اصطلاح ساعت سازان مقابل پاملخ.
پادنگ. [ دَ ] ( اِخ ) شهر و بندر جزیره سوماترا دارای 47000 تن سکنه و از صادرات آن قهوه است.

فرهنگ معین

(دَ ) (اِمر. ) ۱ - دنگ برنج کوبی که با پا حرکت داده می شود. ۲ - نوعی ساعت که پاندول آن مانند پادنگ باشد.

فرهنگ عمید

۱. چوبی شبیه تخماق در دستگاه برنج کوبی که آن را با پا حرکت می دهند و شلتوک را با آن می کوبند تا برنج از پوست جدا شود.
۲. نوعی ساعت که پاندول آن شبیه پادنگ است.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - دنگ برنج کوبی پادنگه . ۲ - (در اصطلاح ساعت سازان ) مقابل پا ملخ.
شهر و بندر جزیره سوماترا

ویکی واژه

دنگ برنج کوبی که با پا حرکت داده می‌شود.
نوعی ساعت که پاندول آن مانند پادنگ باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال مکعب فال مکعب فال سنجش فال سنجش فال قهوه فال قهوه