لغت نامه دهخدا
نصرآباد. [ ن َ ] ( اِخ ) محله ای است در نیشابور و بدان منسوبند: محمدبن احمدبن عبداﷲبن شهمرد ابوالحسن نصرآبادی و احمدبن حسن نصرآبادی. رجوع به معجم البلدان شود.
نصرآباد. [ ن َ ] ( اِخ ) موضعی است در فارس و بدان منسوب است ابوعمر محمدبن عبداﷲ نصرآبادی. ( از معجم البلدان ).
نصرآباد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه در 15 هزارگزی مشرق تربت حیدریه بر سر راه باخرز به خواف ، در جلگه معتدل هوائی واقع است و 256 تن سکنه دارد. آبش از قنات محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
نصرآباد. [ ن َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
نصرآباد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رزآب بخش حومه وارداک شهرستان مشهد، با 76 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
نصرآباد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند با 71 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
نصرآباد. [ن َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
نصرآباد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد است. در 30 هزارگزی شمال غربی تربت جام بر سر راه مشهد به تربت جام ، در جلگه معتدل هوایی واقع است و 1110 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و بنشن و اقسام میوه ها، شغل اهالی زراعت و مالداری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
نصرآباد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور در 18 هزارگزی جنوب شرقی چکنه بالا، در ناحیه کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 146 تن سکنه دارد آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و ابریشم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).